معنی سازگارشدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
به توافقرسیدن، سازش کردن، موافقت کردن، سازگارشدن
سازش کردن
صلح کردن، آشتی کردن، رفع اختلاف کردن، توافق کردن، به موافقترسیدن، مصالحه کردن، سازگارشدن، اصلاح کردن،
(متضاد) ناسازگاری کردن، مخالفت کردن
ستیزیدن
ستیزه کردن، جدال کردن، جنگ کردن،
(متضاد) سازش کردن، آشتی کردن، دشمنی ورزیدن، ناسازگار بودن، ناسازگاری کردن، لجاجت ورزیدن،
(متضاد) سازگارشدن
معادل ابجد
643