معادل ابجد
ساختن در معادل ابجد
ساختن
- 1111
حل جدول
ساختن در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ساختن در مترادف و متضاد زبان فارسی
- آفریدن، احداث کردن، ایجاد کردن، بوجود آوردن، پدیدآوردن، خلق کردن، احداث، صنع، بنا کردن، ساختمان کردن، درست کردن، به عمل آوردن، عمارت کردن، تهیه کردن، فراهم آوردن، تدارک دیدن، مهیا کردن، پختن، طبخ کردن، ابداع کردن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
ساختن در فرهنگ معین
- بنا کردن، اختراع کردن، آفریدن، آماده کردن، پختن، جعل کردن، نواختن، ساز زدن، سازگاری کردن، تحمل کردن، (عا. ) استعمال مواد مخدّر و نشئه شدن. [خوانش: (تَ) [په. ] (مص مر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
ساختن در لغت نامه دهخدا
-
ساختن. [ت َ] (مص) بناء. بناکردن. عمارت. عمارت کردن. برآوردن. پی افکندن. بن افکندن. بنیان:
دور ماند از سرای خویش و تبار
نسری ساخت بر سر کهسار.
رودکی.
ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه).
به ایران پدر را بینداختی
بتوران همی شارسان ساختی.
فردوسی.
در آن کشور که تو خواهی ترا باغ ارم سازد
چو ایوان مدائن مر ترا ایوان جم سازد.
فرخی.
بر من جهان چو حلقه ٔ ماتم شده ست از آنک
ملکی برون ز مملکت جم بساختم.
مجیر بیلقانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
ساختن در فرهنگ عمید
-
درست کردن براساس نقشه و طرح قبلی،
بنا کردن،
چیزی را آماده کردن و پدید آوردن،
آراستن و ترتیب دادن،
سازگاری کردن، سازیدن،
از نیست هست کردن، آفریدن، خلق کردن،
تغییر دادن: چگونه ساخت از گل مرغ عیسی / چگونه کرد شخص عاذر احیا (خاقانی: ۲۷)،
نواختن، نوازش کردن،
[قدیمی] گستردن خوان و مانند آنها،
[قدیمی] دوختن،
۱۱. نواختن، ساز زدن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
ساختن در فارسی به انگلیسی
- Build, Coin, Concoct, Construct, Construction, Devise, Engineer, Erection, Fabricate, Fabrication, Fashion, Form, Frame, Ize _, Make, Manufacture, Mintage, Rear, Rough, Shape, Shift. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
ساختن در فارسی به ترکی
- yapmak, kurmak, inşa etmek
فارسی به عربی
ساختن در فارسی به عربی
- اخترع، اختلق، استعد، اسس، اسلوب، اعدد، بنیه، ترکیب، حیاکه، شکل، صناعه، صنع، نعناع، نموذج. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی
ساختن در گویش مازندرانی
- بنا کردن، ساختمان
فرهنگ فارسی هوشیار
ساختن در فرهنگ فارسی هوشیار
- (مصدر) (ساخت سازد خواهد ساخت بساز سازنده ساخته سازش) بنا کردن عمارت کردن، درست کردن بعمل آوردن، ابداع کردن نوآوردن اختراع کردن، آفریدن خلق کردن، قرار دادن مقرر داشتن، منعقد کردن بر پای داشتن، آراستن رونق دادن، انتظام سامان دادن، نواختن نوازش کردن دلخوش کردن، تجهیز مجهز کردن سپاه، پختن طبخ کردن، تالیف کردن تصنیف کردن، تدبیر کردن چاره کردن، جعل کردن. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
ساختن در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
ساختن در فارسی به آلمانی
- Anfertigen, Bilden herstellen, Bilden, Machen, Aufbauen, Begründen, Einrichten, Form, Formen, Modell (n), Muster (n), Müstergültig, Vorbild (n), Weben [verb], Anfertigen, Bereiten, Herrichten, Herstellen [verb]. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید