معنی زیرآب کسی را زدن

حل جدول

زیرآب کسی را زدن

مثل موقعیت کسی را به خطر انداختن


برچشم کسی زدن

لوق


بردندان کسی زدن

نیب


توی ذوق کسی زدن

ایراد گرفتن و حقیر کردن کار یا رفتار کسی آن‌طور که از شور و شوق بیفتد.

ضرب المثل فارسی

زیرآب کسی را زدن

کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن


پنبه کسی را زدن

ضرب المثل پنبه کسی را زدن درباره عیب و نقص کسی را گفتن و او را نزد دیگران بی اعتبار کردن است، همچنین بطلان عقاید کسی را ثابت کردن
مثل: با سوال پیچ کردن و نشان دادن بی سوادی او به جمع، حسابی پنبه اش را زد

لغت نامه دهخدا

زیرآب

زیرآب. (اِ مرکب) مجرایی است در ته مخزنهای آب که هنگام خالی کردن آب، آن را بگشایند. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده). مخرجی دربسته در تک خزانه یاحوض یا آب انبار و غیره که به چاهی یا مغاکی منتهی میشود تا آنگاه که خواهند، آن را باز کنند و آبدان ازآب و لجن تهی شود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیرآب زدن، باز کردن زیرآب تا آب مستعمل یا گنده فروشود. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیرآب کسی را زدن، اورا نزد کسی متهم کردن و بدین وسیله دست او را از عملی و جز آن کوتاه کردن. چاکری را پیش خواجه به غمازی منفور ساختن و سبب اخراج او شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کسی را از سر کاری برداشتن و از خدمت معاف کردن یا بشدت بر ضرر و به ضد او اقدام کردن و او رابی آنکه بداند از جایی راندن. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده).
- || عقاید عالمی را به کفر و زندقه نسبت کردن. رای او را با دلیلی تردید کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- || تعبیری است نظیر: کلک کسی را کندن و امثال آن که شاید بتوان آنرا حتی در مورد از میان برداشتن و از بین بردن کسی یا چیزی استعمال کرد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده).

زیرآب. (اِخ) نام ایستگاهی است بین شاهی و تهران و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). قریه ٔ مهم بلوک آنند در ناحیه ٔ ولوپی سوادکوه و هیجدهمین ایستگاه راه آهن تهران - بندر شاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حد شمالی سوادکوه است و در زیرآب رودخانه ٔ راست پی و لوپی یکی میشود. (التدوین).

زیرآب. (اِخ) دهی از دهستان خسویه است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 538 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). رجوع به فارسنامه ٔ ناصری شود.


علی آباد زیرآب

علی آباد زیرآب. [ع َ دِ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان محلات واقع در 6 هزارگزی جنوب محلات و متصل به جاده ٔ شوسه ٔ دلیجان به خمین. ناحیه ای است دامنه و سردسیر، و دارای 60 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


کسی

کسی. [ک َ سا] (ع مص) جامه پوشیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).

کسی. [ک َ] (حامص) شخصیت. فردیت. آدمیت. (ناظم الاطباء). کس بودن. شخصیتی داشتن. در شمار مردم مهم بودن:
هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت
ای برادر کس او باش و میندیش ز کس.
سنائی.

گویش مازندرانی

بالا – زیرآب

از توابع دهستان زیرآب سوادکوه


حمام – زیرآب

فاضلاب گرمابه

فرهنگ معین

بر کسی زدن

به او اعتناء کردن، به او توجه کردن، یورش بردن، حمله کردن. [خوانش: (بَ. کَ. زَ دَ) (مص ل.)]

معادل ابجد

زیرآب کسی را زدن

572

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری