معادل ابجد
زیادی در معادل ابجد
زیادی
- 32
حل جدول
زیادی در حل جدول
- افزونی
مترادف و متضاد زبان فارسی
زیادی در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور،
(متضاد) کمی. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
زیادی در لغت نامه دهخدا
-
زیادی. (ص نسبی) فاضل. فضول. و بمعنی بسیاری غلط است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چیز اضافی و مخل و بی مصرف یا خارج از حد. گویند: «پشت دست فلان کس که زخم بود گوشت زیادی آورده است ». (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده). در تداول عوام فارسی زبانان، فضله:
من زینب زیادیم، دختر ملاهادیم
آمدم از شاه پول استانم، پول چادر چاقچور استانم.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| (حامص) کثرت و فراوانی و بسیاری و افراط. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- زیادی. (اِخ) احمدبن مسلم الزیادی، مکنی به ابوجعفر. از امراء لشکرابوالحسن سیمجور. آنگاه که فخرالدوله علی بویه به خراسان آمد و گذر بر بیهق کرد زیادی خدمت ضیافت او رابجای آورد و چون تولکی عاصی شد امیر خراسان ابوالحسن سیمجور زیادی را به جنگ او فرستاد و زیاد آن حصار بگشاد و ابوالحسن سیمجور آن ولایت به وی داد. در سال 364 هَ. ق. ابوجعفر زیادی به زمین غوریان رفت آنجا کفار بودند، ایشان را هزیمت کرد و سبی بسیار بواسطه ٔوی به خراسان رسید. توضیح بیشتر ...
- زیادی. (اِخ) زیادبن احمدبن مسلم الزیادی، مکنی به ابوالفضل. او فرزند امیر ابوجعفر زیادی و در آخر عهد سامانیان والی بیهق بود و هر کرا از عمال دیوان وفات رسیدی از ترکه ٔ او مالی افزون از آنچه که رسم بود طلب کردی و نیز در بیهق هرکه بمردی از ترکه ٔ او چیزی خواستی اگرچه ورثه ٔ دیگربودندی. و چون نوبت به سلطان محمود رسید آن ظلم برانداخت. ابوالفضل در خدمت امیر ابوعلی سیمجور و امیر ابوالقاسم بود. او را با ایشان بگرفتند و حبس کردند و چون او را پیش سلطان محمود آوردند محمود او را رهاکرد و در آن وقت که سلطان محمود به ولایت کابل رفت تا حق خویش از برادر خویش اسماعیل سبکتکین بستاند امیر زیاد را نیابت خویش داد در امارت خراسان و دارالملک نیشابور به وی سپرد (بسال 388 هَ. توضیح بیشتر ...
- زیادی. [زَی ْ یا] (اِخ) علی بن یحیی الزیادی المصری. رجوع به علی زیادی شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژههای فارسی سره
زیادی در فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به انگلیسی
زیادی در فارسی به انگلیسی
- Copiousness, Excess, Excessive, Greatness, Muchness, Over-, Overly, Redundancy, Supererogatory, Superfluity, Superfluous, Supernumerary, Surplus, Too, Up, Waste, Wealth. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی
زیادی در فارسی به عربی
- اضافی، ثروه، زائد عن الحاجه، زیاده، فائض
فرهنگ فارسی هوشیار
زیادی در فرهنگ فارسی هوشیار
- فاضل، فضول، بمعنی بسیار غلط است
فارسی به ایتالیایی
زیادی در فارسی به ایتالیایی
- superfluo
واژه پیشنهادی
زیادی در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید