معنی زود

زود
معادل ابجد

زود در معادل ابجد

زود
  • 17
حل جدول

زود در حل جدول

  • آنی، فوری
  • بدون درنگ
  • دیر نیست
  • متضاد دیر، بدون درنگ
مترادف و متضاد زبان فارسی

زود در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پگاه، سریع، سریعاً، فی‌الحال، گاه،

    (متضاد) دیر
فرهنگ معین

زود در فرهنگ معین

  • [په.] (ق.) تند، سریع.
لغت نامه دهخدا

زود در لغت نامه دهخدا

  • زود. (ق) شتاب و جَلد و با لفظ کردن و بودن مستعمل است. (آنندراج). جلد و سریع و شتاب و به سرعت و شتاب و به تندی. و فی الفور و معجلاً. (ناظم الاطباء). تند. سریع. به شتاب: «زود به مقصد می رسد». (فرهنگ فارسی معین). به سرعت. به شتاب. سریع. تند. فرز. سبک. عاجل. عاجلاً. فوراً. مقابل دیر. به عجله. معجلاً. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا):
    توشه ٔ خویش زود از او بربای
    پیش کایدت مرگ پای آکیش.
    رودکی.
    نگویم من این خواب شاه از گزاف
    زبان زود نگشایم از بهر لاف. توضیح بیشتر ...
  • زود. [زَ] (ع مص) آماده و مهیا کردن توشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

زود در فرهنگ عمید

  • [مقابلِ دیر] پیش از وقت،

    (قید) تند، باشتاب، سریع،
فارسی به انگلیسی

زود در فارسی به انگلیسی

  • Double-Quick, Early, Little, Quick, Presently, Soon, Swiftly
فارسی به ترکی

زود در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

زود در فارسی به عربی

عربی به فارسی

زود در عربی به فارسی

  • تهیه کردن , مقرر داشتن , تدارک دیدن
فرهنگ فارسی هوشیار

زود در فرهنگ فارسی هوشیار

  • شتاب، سرعت، به تندی، عاجلاً
فارسی به ایتالیایی

زود در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید