معنی زهرا اویسی

حل جدول

زهرا اویسی

از بازیگران سریال برابر اصل


فیلمی با بازی زهرا اویسی

دوشیزه، مثلث آبی، شور زندگی

لغت نامه دهخدا

زهرا

زهرا. [زَ] (از ع، ص) زهراء. (فرهنگ فارسی معین). از «زهراء» تازی بمعنی درخشان. روشن. درخشنده روی. و در اشعار فارسی این کلمه اغلب صفت زُهْره آمده است، بمعنی زهره ٔ درخشان و تابنده:
گهی چون آینه ٔ چینی نماید ماه دوهفته
گهی چون مهره ٔ سیمین نماید زهره ٔ زهرا.
فرخی.
پر پروانه بسوزد با درخشنده چراغ
چون چخیدن با چراغ روشن زهرا کند.
منوچهری.
شمع تاری شده را تا نبری اطرافش
برنیفروزد و چون زهره ٔ زهرا نشود.
منوچهری.
چو هاروت ار توانستی به اینجا آیی از گردون
از اینجا هم توانی شد برون چون زهره ٔ زهرا.
ناصرخسرو.
سازنده ٔ کار گنبد اخضر
خنیاگر بزم زهره ٔ زهرا.
مسعودسعد.
چو گردون گشت باغ و بوستان از ابر نیسانی
گل از گلبن همی تابد بسان زهره ٔ زهرا.
مسعودسعد.
شادی او طلبد زهره ٔ زهرا بر چرخ
که طرب راست مهیا و ندارد سر غم.
سوزنی.
مطرب به سحرکاری، هاروت در سماع
خجلت به روی زهره ٔ زهرا برافکند.
خاقانی.
خم کوس است که ماه نو ذیحجه نمود
گر ز مه لحن خوش زهره ٔ زهرا شنوند.
خاقانی.
رجوع به زُهره (ناهید) و زهراء شود. || (اِ) اسم خاص زنان. (ناظم الاطباء). نامی از نامهای زنان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زهراء شود.

زهرا. [زَ] (اِ) زَهْره و دلیری. (ناظم الاطباء). و رجوع به زَهره شود.

زهرا. [زَ] (اِخ) دهی از دهستان مغان است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 109 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

زهرا. [زَ] (اِخ) نام بلوکی است به قزوین. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). دهستان بخش بوئین شهرستان قزوین... (دائره المعارف فارسی). رجوع به زهراوی و بوئین شود.


فاطمه ٔ زهرا

فاطمه ٔ زهرا. [طِ م َ ی ِزَ] (اِخ) رجوع به فاطمه دختر محمدبن عبداﷲ شود.


دل زهرا

دل زهرا. [دِ زَ] (اِخ) دهی است از بخش ایذه، شهرستان اهواز، با 105 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ فارسی هوشیار

اویسی

خویشپیر کسی که از پیش خود به دستگیری و پیری می رسد و پیر و راهنما ندارد (صفت) منسوب به اویس، کسی که بدون شیخد و مرشد بمرحله کمال رسیده.


زهرا

(صفت) مونث ازهر درخشنده درخشنده روی سپید روی. توضیح: در فارسی بدون توجه بتذکیر و تانیث این کلمه را در مقام صفت بکار برند.

فرهنگ عمید

زهرا

ازهر

فرهنگ معین

زهرا

(زَ) [ع. زهراء] (ص.) مؤنث ازهر، درخشنده، درخشنده روی.

نام های ایرانی

زهرا

دخترانه، روشن، درخشان، نام دختر پیامبر (ص)

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

زهرا اویسی

300

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری