معنی زندانی
فرهنگ عمید
کسی که در زندان به سر میبرد، محبوس،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Captive, Convict, Inmate, Pent, Prisoner
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کسی که در محبس باشد آنکه در زندان و از آزادی محروم است.
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
(~.) (ص نسب.) کسی که در محبس باشد.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسیر، بازداشت، بندی، توقیف، حبس، دربند، شهربند، گرفتار، محبوس
واژه پیشنهادی
سلول
معادل ابجد
122