معنی زمینگیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
خانهنشین، عاجز، علیل، ازپاافتاده، افلیج، فلج
فلج
افلیج، زمینگیر، معلول
افلیج
زمینگیر، شل، فلج، معلول
ازپاافتاده
ازکارافتاده، زمینگیر، خسته، درمانده، ضعیف، فرسوده، ناتوان، وامانده
علیل
بستری، بیحال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان،
(متضاد) تندرست
فارسی به انگلیسی
Invalid
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
لنگ و لوک
معادل ابجد
337