معنی زمل

لغت نامه دهخدا

زمل

زمل. [زُ م ُ] (ع اِ) ج ِ زمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زمال شود.

زمل. [زِ] (ع اِ) ردیف. || بار پشت. || نیم جوال از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

زمل. [زُم ْ م َ / زُ م َ] (ع ص) ضعیف ترسنده و بددل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) بار درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

زمل. [زَ] (ع مص) ردیف خود ساختن کسی را یا عدیل گردانیدن. || لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در پی کسی رفتن. (از ناظم الاطباء).


ام زمل

ام زمل. [اُم ْ م ِ زِ] (اِخ) سلمی دختر مالک بن حذیفهبن بدر از زنان مشهور عرب و از مخالفان اسلام بود و در زمان ابوبکر خلیفه ٔ دوم در جنگی که با خالدبن ولید کرد کشته شد. (سال یازدهم هجری). و رجوع به اعلام زرکلی چ 1، ج 1 ص 378 شود.


زملان

زملان. [زَ م َ] (ع مص) زمل. لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمل شود.


ضحاک

ضحاک. [ض َح ْ حا] (اِخ) ابن زمل بن عبدالرحمن. محدث است. و او از سکاسک بن اشرس بن کنده است، و سکاسک بطنی است از کنده. (عقدالفرید ج 3 ص 342) (سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 148).


خدیجی

خدیجی. [خ َ] (اِخ) ابن عمروبن العیربن الحشاف بن خدیج بن واهله بن حارثه بن هندبن حرام موسوم به زمل. ابن کلبی می گوید او بر پیغمبر وارد شد و به پیغمبر نامه نوشت و از برای پیغمبر لوائی بست و با این لواء در صفین با معاویه حاضر شد. (از انساب سمعانی).


زبالة

زباله. [زُ ل َ] (اِخ) موضعی است. (منتهی الارب). از ضواحی مدینه است و این سخن رجاجی است. و ابن خردادبه گوید: مسافت میان بغداد و مدینه را زباله نام داده اند نسبت به زباله بن حباب بن مکرب بن عملیق. و ابن کلبی گوید: نسبت به زباله دختر مسعود از عمالقه است و اهل لغت گویند مأخوذ است از این مثل: ما فی السقاء زباله. و گفته شده مأخوذ است از زبل بمعنی ضبط، زیرا آب در آن فراهم میگردد. و در تبصیر آمده: زباله منزلی است میان مدینه و کوفه. (تاج العروس). زباله یکی از منزلهای بادیه است. من خود بارها در آن منزل فرود آمده و حدیث شنیده ام بعضی از اعراب در باره ٔ زباله گویند:
الاهل الی نجد وماء بقاعها
سبیل و ارواح بها عطرات.
و هل لی الی تلک المنازل عوده
علی مثل تلک الحال قبل مماتی
فاشرب من ماء الزلال وارتوی
و ارعی مع الغزلان فی الفلوات
و الصق احشائی برمل زباله
و آنس بالظلمان و الظبیات.
(از انساب سمعانی).
یاقوت آرد: منزلی است معروف در راه مکه از کوفه، این منزل قریه ای است آبادان دارای بازارها و میان واقصه و ثعلبیه قرار دارد. و ابوعبید سکونی گوید: زباله از طرف کوفه پس از قاع و پیش از شقوق واقع است و در آن قلعه ای است و جامعی متعلق به بنی غاضره از (بطون) بنی اسد...گویند تسمیه ٔ آن به «زباله » مأخوذ است از زبل الماء و زمل الماء بمعنی اخذ و ضبط چنانکه گفته میشود فلان شدید الزبل للقرب والزمل اذا احتملها. و ابن کلبی گوید: مأخوذ است از نام دختر مسعر از عمالقه که موسوم بزباله بود و در این منزل فرود آمد. (از معجم البلدان).

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

زمل

ترسو ترسو کمدل

معادل ابجد

زمل

77

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری