معنی زمام
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(زِ) [ع.] (اِ.) مهار، عنان.
فرهنگ عمید
مهار، افسار،
[مجاز] اختیار: زمام کشور در دست بیگانگان است،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار
فارسی به انگلیسی
Bridle, Reins
فارسی به عربی
زمام، قیاده
عربی به فارسی
افسار , زمام , عنان , لجام , افسار کردن , کنترل , ممانعت , لجام زدن , راندن , مانع شدن
فرهنگ فارسی هوشیار
ریسمان، افسار لگام - 3 پیشوا رهبر گیاه بلند (اسم) رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه.
فرهنگ فارسی آزاد
زِمام، افسار- عِنان- مِهار (جمع: اَزِمَّه)
معادل ابجد
88