معنی زد و خورد

لغت نامه دهخدا

زد و خورد

زد و خورد. [زَ دُ خوَرْ / خُرْدْ] (مص مرکب مرخم، اِمص مرکب) در مقام جنگ مستعمل است. «زد»، زدن زخم و «خورد»، خوردن زخم است. در این لفظ بوی خون می آید. (بهار عجم) (آنندراج). زدن و خوردن. ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن. || جنگیدن. (فرهنگ فارسی معین). مبارزه. منازعه.


زد و خورد کردن

زد و خورد کردن. [زَ دُ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ] (مص مرکب) زدن وخوردن. || جنگیدن. || کارهای تجاری مختلف کردن. (فرهنگ فارسی معین). || زد و بند کردن. ساخت و پاخت کردن. (از فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

زد و خورد

ضرب زدن و مورد ضرب واقع شدن


زد و خورد کردن

(مصدر) زدن و خوردن، جنگیدن، کارهی تجاری مختلف کردن، زد و بند کردن ساخت و پاخت کردن.

حل جدول

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

فرهنگ معین

زد و خورد

(زَ دُ خُ) (اِمر.) درگیری، نزاع.

واژه پیشنهادی

زد و خورد

ستیزه

مرافعه

معادل ابجد

زد و خورد

827

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری