معنی زان

زان
معادل ابجد

زان در معادل ابجد

زان
  • 58
حل جدول

زان در حل جدول

لغت نامه دهخدا

زان در لغت نامه دهخدا

  • زان. (ز [حرف اضافه] + آن) مخفف از آن است چنانکه گویند زان طرف و زان سو یعنی از آن طرف و از آن سو. (برهان قاطع). مخفف از آن و همچنین زان پس و زان سپس و زانکه [آمده]. (آنندراج). و رجوع به از آن شود. توضیح بیشتر ...
  • زان. [ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) (ز [حرف اضافه] + آن ِ) مخفف از آن ِ. مال. متعلق به:
    مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج
    همه زان تو و ترا زوست خنج.
    اسدی (لغت فرس).
    و رجوع به از آن ِ شود. توضیح بیشتر ...
  • زان. (ع اِ) بشم است یعنی تخمه. (اقرب الموارد). و در نسخ قاموس نشم آمده و بهمین دلیل مؤلف ترجمه ٔ قاموس نوشته است: زان پرخال شدن پوست است. مؤلف تاج العروس آرد: در همه ٔ نسخ نشم و صواب بشم است و فراء از دبیریه نقل کرده که زان تخمه است، این بیت را نیز از دبیریه شاهد آورده:
    مصحح لیس یشکو الزان خثلته
    ولا یخاف علی امعائه العرب. توضیح بیشتر ...
  • زان. (اِ) درختی است باریک و دراز که از آن تیر و نیزه سازند و در ملک شام بسیار است. (آنندراج) (برهان قاطع). درختی است که از وی کمان سازند. (منتهی الارب). ابن بیطار آرد: درختی است که از شاخ آن نیزه سازند و گروهی گمان برده اند که مرّان است. (از مفردات ابن بیطار). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: درختی است که آن را مرّان خوانند. (اختیارات بدیعی). بستانی آرد: زان در تداول عامه ٔ مردم سوریه زین و در گیاه شناسی فاگوس نام دارد و از تیره ٔ نباتهای گربه ای است. توضیح بیشتر ...
  • زان. (اِخ) دهی است جزء دهستان آبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند. واقعدر 20000 گزی جنوب خاور دماوند و 9000 گزی جنوب راه شوسه ٔ تهران به مازندران در منطقه ای کوهستانی و سردسیر. سکنه ٔ آن 400 تن اند که زبان آنان فارسی است و آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات است. شغل اهالی آن زراعت و راه آن مالرو است. ماشین سواری تا اول آبادی میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). توضیح بیشتر ...
  • زان. [ن ِن ْ] (ع ص) مرد فاجر زناکار: زنی یزنی زناء فهو زان. (اقرب الموارد). رجوع به زانی شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

زان در فرهنگ عمید

  • درختی از خانوادۀ بلوط که دانه و چوب آن در صنعت کاربرد دارد، درخت راش،. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

زان در فارسی به عربی

عربی به فارسی

زان در عربی به فارسی

  • زان , ممرز , الش , راش
فرهنگ فارسی هوشیار

زان در فرهنگ فارسی هوشیار

  • از آن متعلق به مال: }} مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج همه زان تو و ترا زوست خنج ‎. {{. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید