معنی زالو

زالو
معادل ابجد

زالو در معادل ابجد

زالو
  • 44
حل جدول

زالو در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

زالو در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

زالو در فرهنگ معین

  • (اِ. ) جانوری است آبزی از رده کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیله آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

زالو در لغت نامه دهخدا

  • زالو. (اِ) کرمی است که چون بر بدن چسبانند خون فاسد را بمکد. (برهان قاطع) (آنندراج). و رجوع به زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، زلوک، زرو، دیوچه، علق و مکل شود. توضیح بیشتر ...
  • زالو. (اِخ) (چم. ) از قرای کامفیروز فارس است. (مرآت البلدان ناصری ج 4 ص 261). و رجوع به چم شود. توضیح بیشتر ...
  • زالو. (اِخ) دهی است جزء دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 74000گزی جنوب خاوری فرمهین و 5000گزی راه اراک به خمین. منطقه ٔ آن کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن 64 تن اند که بزبان فارسی تکلم میکنند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. این ده را زالوکه نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). و رجوع به زالوکه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

زالو در فرهنگ عمید

  • کرمی کوچک و سیاه‌رنگ که در آب زندگی می‌کند و با مکنده‌های روی بدنش خون جانوارن را می‌مکد، دیوچه، دیوک، شلوک، شلک، شلکاو جلو، خرستۀ دشتی،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

زالو در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

زالو در فارسی به عربی

تعبیر خواب

زالو در تعبیر خواب

  • دیدن آن در خواب دشمن طماع است. اگر بیند زالو خون از اندام او می مکید، دلیل که دشمن بر او خیره گردد و بر قدر آن خون که خورده بود از مال او نقصان گردد. اگر زالو را از اندام خود جدا ساخت و بکشت، دلیل است بر دشمن ظفر یابد. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
  • زالو عیالی است که مال دیگران خورد نه مال خود. اگر بیند که زالوی بسیار بر وی جمع شدند و خون او می مکیدند، دلیل است که به قدر آن خون از مال او نقصان شود و غمگین گردد. جابرمغربی گوید: اگر بیند که زالو بر اندام وی بود، لیکن اندامش را نمی مکید و گزندی نمی کرد، دلیل است که ازدشمن هیچ گزندی به وی نرسد. اگر بیند زالو درگلوی او شد، دلیل که دشمن درخانه او بود و به قدر مضرتی که از زالو به او رسیده از دشمن مضرت بیند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

زالو در فرهنگ فارسی هوشیار

  • کرمی است که چون بر بدن چسبانند خون فاسد را بمکد
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید