معنی زار

زار
معادل ابجد

زار در معادل ابجد

زار
  • 208
حل جدول

زار در حل جدول

  • نالان
  • ناتوان و ضعیف، نحیف
  • رنجور
  • ناتوان، ضعیف، نحیف
مترادف و متضاد زبان فارسی

زار در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پریشان‌حال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار، صرع، غش، تضرع، زاری، فغان، ناله، بیچاره، خوار، زبون. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

زار در فرهنگ معین

  • ناتوان، ضعیف، زبون، درمانده. [خوانش: [په.] (ص.)]
  • (اِ.) گریه با سوز و گداز.
  • [په. ] (پس. ) پسوند مکان که انبوهی و فراوانی را می رساند: برنج زار، بنفشه زار. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

زار در لغت نامه دهخدا

  • زار. (اِ) ناله ٔ شیر. (آنندراج). ورجوع به زارّ و زار شود. || فارسیان بمعنی مطلق ناله استعمال کنند. (آنندراج). || ناله ٔ اندوه زدگان با سوز و درد و دم سرد. (شرفنامه ٔ منیری). گریه کردن بشدت و سوز. (برهان قاطع). زار ناله ٔ حزین و به آواز حزین و میتوان گفت زار در فارسی بمعنی ناله نیست بلکه بمعنی عجز و اندوه است. (آنندراج). || (ص) اندوه و بمعنی عجز و اندوه صفت ناله و گریه واقع میشود. (آنندراج):
    ناله ٔ زار دوستان شنود
    نغمه ٔ زیر ناشنوده هنوز. توضیح بیشتر ...
  • زار. (پسوند) بمعنی مکان روئیدن باشد. (برهان قاطع). || بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است. (برهان قاطع). || حرفی باشد که در محل ّ کثرت اشیاء استعمال کنند. (آنندراج).
    - چمن زار:
    مرغان چمن نعره زنان دیدم و گریان
    زین غنچه که از طرف چمن زار برآمد.
    سعدی.
    - خربزه زار:
    قاضی که برشوت بخورد پنج خیار
    ثابت کنداز بهر تو صد خربزه زار.
    سعدی (گلستان).
    - سمن زار:
    عیشست در کنار سمن زار خواب صبح
    می در کنار یار سمن بوی خوشتر است. توضیح بیشتر ...
  • زار. (اِخ) از دریاچه های اقلیم سوم (مصر و اسکندریه) بوده است ادریسی آرد: از شهر طناح واقع در کنار شرقی خلیج تنیس بسوی دریاچه ٔ زار میرود. این دریاچه ٔ بزرگ و پهناور در نزدیکی فرماء و متصل به دریاچه ٔ تنیس است. و فاصله ٔ آن تادریای نمک 3 میل است و بجز شهر تنیس جزیره ٔ دیگری بنام حسن الماء در آن واقع است. این جزیره در جهت فرماء قرار دارد و اسب ملک برذوین که پس از اسلام به خیال فتح شام افتاده بود در نزدیک آن در آب غرق شد. توضیح بیشتر ...
  • زار. (اِخ) قریه ای است از قراء اشتیخن از نواحی سمرقند و یحیی بن خزیمه الزاری از آنجا است. (از معجم البلدان) (تاج العروس). رجوع به زاری و اشتیخن و زر شود. توضیح بیشتر ...
  • زار. (اِخ) موضعی است و عدی بن زید در بیت خود از آن نام برده است:
    کلایمیناً بذات الروع لوحدثت
    فیکم و قابل قبر الماجد الزارا.
    گویند آن موضعی است که در وی مردگان را بخاک می سپرده اند. (از معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • زار. (اِخ) یکی از چهار قسمت ناحیه ٔ چهار محال (از نواحی زراعتی بختیاری در جنوب غربی اصفهان) است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 434). توضیح بیشتر ...
  • زار. (اِخ) منشی میندو، از شاعران هندوستان منسوب به کاتیهه یکی از طوائف برهمنان است. دیوان اشعار و آثاری فراوان بنظم و بنثر بزبان فارسی و اردو دارد. وی در شهر لکنهو متولد شد و شاگردان بسیاری تربیت کرد. این بیت از او است:
    مد بسم اﷲابرو زینت عنوان ما
    سطر وصف زلف مشکین جدول دیوان ما.
    (از قاموس الاعلام ترکی). توضیح بیشتر ...
  • زار. [رِن ْ] (ع ص) از زری، زاری. عتاب کننده. خشم ناک. ناراضی. || عیب گیرنده. (اقرب الموارد) (تاج العروس):
    و انی علی لیلی لزار و اننی
    علی ذاک فیما بیننا نستدیمها.
    (از تاج العروس).
    و رجوع به اقرب الموارد و زاری و زاره در این لغت نامه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

زار در فرهنگ عمید

  • پراندوه، پرسوز: گریهٴ زار، نالهٴ زار،
    (قید) با سوز و درد،
    (بن مضارعِ زاریدن) = زاریدن. توضیح بیشتر ...
  • کثرت، انبوهی، و جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بنفشه‌زار، پنبه‌زار، چمن‌زار، ریگزار، سمن‌زار، شن‌زار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لاله‌زار، لجن‌زار، مَرغزار، نمکزار، یونجه‌زار،. توضیح بیشتر ...
  • نابسامان، شوریده و درهم: حالِ ‌زار، کارِ زار، عشق را عافیت به کار نشد / لاجرم کار عاشقان زار است (انوری: ۷۷۷)، چه مردی کند در صف کارزار / که دستش تهی باشد و کارْزار (سعدی۱: ۷۵)، ای تو دل‌آزار و من آزرده‌دل / دل شده زآزار دل‌آزار، زار (منوچهری: ۴۶)،
    [قدیمی] نحیف، لاغر: با سرین‌های سپید و گرد چون تل سمن / با میان‌های نزار و زار چون تار قصب (فرخی: ۵)،
    * زار‌و‌وار: [قدیمی] زاروار، خوار و زبون، در حالت بیچارگی و ناتوانی،
    * زار‌و‌نزار: ‌
    لاغر و ضعیف،
    افسرده و رنجور: دردمندی من سوختهٴ زار‌و‌نزار / ظاهراً حاجت تقریر و بیان این همه نیست (حافظ: ۱۶۶ حاشیه)،
    خوار و زبون،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

زار در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

زار در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

زار در فرهنگ فارسی هوشیار

واژه پیشنهادی

زار در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید