معنی زا
لغت نامه دهخدا
زا. (اِمص) در تداول بمعنی زایش.
- سر زا رفتن، مردن زن گاه بارنهادن.
|| (نف) مخفف زاینده. افزاینده: سخت زا.
- نازا، عقیم. ماده ای که بچه نیاورد.
|| (ن مف) مخفف زاییده.
- تازه زا، تازه زائیده.مولودی که تازه به دنیا آمده.
زا. [زُ اِ] (اِخ) نام دختری است از احفاد کنستان تن پورنی روژنت که امپراطور بیزانس بوده و سلطنت وی از 912 تا 959 م. امتداد داشت و برحسب تحقیقاتی که شده است نسب خود را به اشکانیان می رسانید. زُاِ به همسری کنستان تن مونوماک امپراطور بیزانس (1046-1054 م.) درآمد. (ایران باستان ج 3 ص 2622).
زنده زا
زنده زا. [زِ دَ / دِ] (نف مرکب) بچه زا. ج، زنده زایان. بچه زایان. پستانداران. (فرهنگ فارسی معین).
گویش مازندرانی
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Bearing, Gen _
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) نام حرف }} ز {{
معادل ابجد
8