معنی ریون
لغت نامه دهخدا
ریون. [رَی ْ وَ / رَی ْ یو] (اِخ) یکی از ارباع نیشابور است. (منتهی الارب). یکی از ارباع نیشابور و اصل آن ریوند است و از آن است ابوسعید سهل بن احمد... ریوندی نیشابوری. (از تاج العروس). رجوع به ریوند شود.
ریون. [رُ] (ع مص) رَین. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غلبه کردن گناه بر دل و خواب بر چشم و مستی بر تن. (از آنندراج) (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رین شود.
زوپی ریون
زوپی ریون. [زُیُن ْ] (اِخ) والی تراکیه در دوران اسکندر بود که پس از نابودی وی و قشونش بر اثر رعد و برق و طوفان، تراکیه از تصرف مقدونیها خارج شد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1881 شود.
فارسی به عربی
حریر صناعی
گویش مازندرانی
حل جدول
فارسی به آلمانی
Kunstseide (f)
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) اشعه ایکس
واژه پیشنهادی
انگلیسی به فارسی
ریون
معادل ابجد
266