معنی ریش کاو

فرهنگ عمید

ریش کاو

احمق، ابله، نافهم، کودن،
طمع‌کار: هرکسی شد برخیالی ریش‌کاو / گشته بر سودای گنجی کنجکاو (مولوی: ۶۸۶)،

حل جدول

ریش کاو

کنایه از ابله

احمق و ابله


کاو

آینه مقعر

پسوند جستجو

آینه مقعر، عدسی مقعر

فرهنگ فارسی هوشیار

ریش کاو

نا فهم، کودن، طمع کار


کاو کاو

(اسم) تفحص تجسس تفتیش، کندن حفاری، بناخن کاویدن (داغ زخم و غیره را) : } از کاو کاو ناخن مطرب درین بهار جوشیده خون تازه ز داغ کهن مرا ‎. { یا به کاو کاو بودن. در بحث و گفتگو بودن: } تا کی بر شیر و گاو باشی با هر دو بکاو کاو باشی ‎. { (تحفه العراقین)

واژه پیشنهادی

ریش کاو

نادان

لغت نامه دهخدا

ریش ریش

ریش ریش. (ص مرکب) ریشه ریشه. (ناظم الاطباء). تارتار. از هم جدا شده. از هم شده به دراز و با قطعات باریک: ریش ریش شدن جامه. پاره پاره به درازا. با کردن و شدن صرف شود. (یادداشت مؤلف). || شرحه شرحه. چاک چاک. پاره پاره. سخت قریح: دلی ریش ریش. جگر ریش ریش. (یادداشت مؤلف).
- ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن، متأثر شدن. ناراحت شدن. از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن. (فرهنگ لغات عامیانه).
- ریش ریش کردن، متأثر و ناراحت کردن کسی. (فرهنگ لغات عامیانه).


کاو

کاو. (اِمص) کاویدن. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به کاویدن شود. || (ص) دلیرو شجاع. || خوش قد و قامت. (ناظم الاطباء) (برهان). || (نف) کاونده. (برهان). تفتیش کننده و همیشه مرکب با اسم استعمال میشود. (ناظم الاطباء). در مرکبات بصورت مزید مؤخر استعمال میشود.
- روانکاو، کسی که از روی اصول علم روانشناسی درون اشخاص را مطالعه کند. رجوع به روانکاو شود.
- کنجکاو، بسیار جستجو کننده. کسی که بدقت در امری بررسی کند. ریزبین. دقیق. رجوع به کلمه ٔ کنجکاو شود.


ریش

ریش. [رَ / رَی ْ ی ِ] (ع ص) کلأ ریش، گیاه بسیاربرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَیّش شود.

فرهنگ معین

کاو

[فر.] (اِ.) (بازی پوکر) مقدار معینی پول که در هر دوره بازی توسط بازیکنان اعلام می شود. در پوکر برد و باخت طرفین در حدود کاو است.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کاو

مقعر،
(متضاد) محدب

فارسی به انگلیسی

کاو

Concave, Hollow, Sunken

معادل ابجد

ریش کاو

537

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری