معنی ریب

لغت نامه دهخدا

ریب

ریب. [ی َ] (ع اِ) ج ِ ریبَه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مأخوذ از تازی به صورت مفرد:
ای فلک قدر یقین دان که بر مدحت تو
نیست در شاعری من نه ریا و نه ریب.
سنایی.
- بی ریب، بدون شک:
دجال چیست عالم و شب چشم کور اوست
وین روز چشم روشن اویست بی ریب.
ناصرخسرو.
رجوع به ریبه و رَیب شود.

ریب. [رَ] (ع اِ) حوادث زمانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). گردش روزگار. (دهار) (از اقرب الموارد). حوادث روزگار. (صراح اللغه).
- ریب المنون، سختی های زمانه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). حوادث روزگار. (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن). حوادث و اسباب موت. (مجمل اللغه):
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون.
مولوی.
عقل جزوی گاه خیره گه نگون
عقل کلی ایمن از ریب المنون.
مولوی.
|| شک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 54) (اقرب الموارد). گمان. (مهذب الاسماء). شبهه. تردید. دودلی. (فرهنگ فارسی معین). تردید. شک.شبهه. (ناظم الاطباء):
نه ریبی بجز حکمتش مردمی را
نه عیبی بجز همتش برتری را.
ناصرخسرو.
ور پلنگ و گرگ را افکند شک
شیر میدان مر ورا بی ریب و شک.
مولوی.
هرچه گفتت آن رسول پاک جیب
هست حق و نیست در وی هیچ ریب.
مولوی.
- ریب کردن، به تردید افتادن. دودل و مردد شدن:
کلید گنج سعادت قبول اهل دل است
مباد آنکه در این نکته شک و ریب کند.
حافظ.
|| حاجت. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین). || تهمت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). تهمت و ظنت. (از اقرب الموارد). || آنچه در شک افکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- بی ریب و ریا، بی شک و شبهه و بدون تردید و مکر. (ناظم الاطباء).

ریب. [رَ] (ع مص) در شک افکندن کسی راو گمان بردن در وی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به شک افکندن. (ترجمان القرآن جرجانی). به گمان افکندن). (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مجمل اللغه) (المصادر زوزنی). || ناخوش آمدن کار کسی مرد دیگری را و در شک افکندن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).


بی ریب

بی ریب. [رَ] (ص مرکب) (از: بی + ریب) بی شک. بی شبهه. (ناظم الاطباء). رجوع به ریب شود.


ریب الدوله

ریب الدوله. [رَ بُدْ دَ ل َ] (اِخ) ابومنصوربن ابی شجاع قیراطی که در اواخر عهد محمدبن ملکشاه به وزارت رسید. (غزالی نامه ص 311).

فرهنگ معین

ریب

(مص ل.) دو دل شدن، (اِمص.) دو دلی، (اِ.) شک. [خوانش: (رَ یا رِ یْ) [ع.]]

حل جدول

ریب

شک و تردید

شک و شبهه، شک و گمان، شک و تردید

شک وشبهه، شک وگمان، شک وتردید


شک ، ریب

تردید

فرهنگ فارسی آزاد

ریب

رَیب، شک و تردید- ظن و گمان- تهمت- حاجت- حوادث و مصائب

فرهنگ عمید

ریب

شک، گمان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ریب

اشتباه، تردید، حقه، ریو، سالوس، شبهه، شک، ظاهرنمایی، فریب

فرهنگ فارسی هوشیار

ریب

در شک افکندن کسی را و گمان بردن در روی شک را و تهمت کردن وی را و ناپسندی دیدن از وی


ریب المنون

رویدادهای زمانه

معادل ابجد

ریب

212

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری