معنی روغن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ماده ای چرب که از شیر، دنبه یا پیه گاو و گوسفند یا از گیاهان روغنی می گیرند، مایع چربی که از سه گروه اساسی تشکیل می شود: روغن چرب ثابت، روغن کانی و روغن اسانس، ریخته را نذر امامزاده کردن مال از دست رفته را به کسی بخ [خوانش: (رُ غَ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد،
[قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند، روغن چراغ،
* روغن حیوانی: روغنی که از کره، دنبه، و پیه گاو و گوسفند تهیه میشود،
* روغن خاکستری: روغنی مرکب از یک جزء جیوه و چهار جزء پیه گوسفند که برای تحلیل ورم غده بر روی پوست میمالند،
* روغن زرد: روغنی که از جوشاندن و صاف کردن کرۀ گاو یا گوسفند تهیه شود،
* روغن زیتون: روغنی که از میوۀ زیتون میگیرند و ازجهت تغذیه و مصارف دارویی اهمیت بسیار دارد. از نظر طبی به عنوان ملین و برای رفع یبوست و در قولنجهای کلیوی به کار میرود، برای کارگرانی که با سرب و فراوردههای آن سروکار دارند نیز نافع است،
* روغن کرچک: روغنی که از دانههای گیاه کرچک یا بیدانجیر گرفته میشود و در طب بهعنوان مسهل به کار میرود،
* روغن ماشین: مادۀ روغنی که از نفت گرفته میشود و در ماشینها به کار میرود،
* روغن ماهی: روغنی که از جگر ماهی مورو گرفته میشود و دارای ویتامینهای a و d است و آن را برای تقویت بدن و معالجۀ بعضی از بیماریها میخورند، روغن کبد ماهی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیه، چربی، دهن، زیت، مرهم
فارسی به انگلیسی
Embrocation, Fat, Lubricant, Oil
فارسی به ترکی
yağ, sıvı yağ
فارسی به عربی
دهن، زبد، زیت التشحیم، مرهم، نفط
تعبیر خواب
فرهنگ گیاهان
دهن
فرهنگ فارسی هوشیار
ماده ای چرب از کره یا دنبه یا پیه گاو و گوسفند و یا از دانه های نباتی و امثال آن بگیرند
فارسی به ایتالیایی
olio
فارسی به آلمانی
Butter (f), Fett (n), Fetten, Schmiere (f), Schmieren, Öl (n), Ölen, Salbe (f)
معادل ابجد
1256