معنی روشنان

روشنان
معادل ابجد

روشنان در معادل ابجد

روشنان
  • 607
حل جدول

روشنان در حل جدول

  • ستارگان درخشان
  • کنایه از ستارگان درخشان
لغت نامه دهخدا

روشنان در لغت نامه دهخدا

  • روشنان. [رَ ش َ] (اِ) ستارگان. (غیاث اللغات). ج ِ روشن. ستارگان. (اشتنگاس). کنایه از ستاره ها باشد. (انجمن آرا):
    روشنان در عهدش از شروان مدائن کرده اند
    زیر پایش افسر نوشیروان افشانده اند.
    خاقانی.
    روشنان زآن حکم کاول کرده اند
    دست آفت زو معطل کرده اند.
    خاقانی.
    تا فلک گفتا ز نعل مرکبانش من بهم
    روشنان خاک سیاهش دردهان افشانده اند.
    خاقانی.
    باد از پی کباب جگرهای روشنان
    کیوان زگال آتش خور کز تو بازماند.
    خاقانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

روشنان در فرهنگ عمید

  • ستارگان: روشنان فلک،
فرهنگ فارسی هوشیار

روشنان در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید