معادل ابجد
رود در معادل ابجد
رود
- 210
حل جدول
رود در حل جدول
- نوعی ساز
- به دریا می ریزد
- جوی بزرگ
- جوی بزرگ، نوعی ساز، به دریا می ریزد
مترادف و متضاد زبان فارسی
رود در مترادف و متضاد زبان فارسی
- جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر، جگربند، جگرپاره، فرزند، کودک، ساز. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
رود در فرهنگ معین
- ساز، ساز زهی، سرود. [خوانش: (اِ.)]
- جامگان (مِ) (اِمر.) جِ رود جامه.
- (اِ.) فرزند، پسر یا دختر.
- [په.] (اِ.) نهر، جوی.
لغت نامه دهخدا
رود در لغت نامه دهخدا
- رود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال. (برهان قاطع). رودخانه یعنی آب عظیم. (آنندراج). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات). رودخانه. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). نهر عظیم و سیال. (ناظم الاطباء). آب جاری فراوان که لفظ دیگر فارسی آن دریا و عربیش نهر و شط است. (از فرهنگ نظام). درحدودالعالم آمده: رود بر دو ضرب است یکی طبیعی است و دیگر صناعی، اما رود صناعی آن است که رودکده های اوبکنده اند و آب بیاورده اند از بهر آبادانی شهری را یا کشت و برز ناحیتی را، و بیشترین رود صناعی خرد بودو اندر او کشتی نتواند گذشتن. توضیح بیشتر ...
- رود. (پسوند) جزء ترکیبی برخی از ترکیبات بمعانی مختلف رود است، نظیر: اچه رود. ارده رود. ازرود. ازن رود. اسپه رود. استانک رود. اسفی رود. الم رود. الیشررود. امیررود. اندرود. انگرود. اهلم رود. اودروه رود. اوزرود. اوشیان رود. بریشرود. بزرود. پی بورود. پادنگ رود. پارود. پاین رودپی. پسندرود. پلنگ رود. پلورود. پهدررود. پیت رود. تجن رود. ترکرود. توسکارود. تیل رودسر. جاجرود. چپک رود. چلکرود. چورود. حچه رود. توضیح بیشتر ...
- رود. [رَ] (ع ص) ریح رود؛ باد نرم. (منتهی الارب). باد نرم وزش. (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
- رود. (ع مص) به جنبش درآمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغه). رَود. رَوَدان. (معجم متن اللغه). رجوع به رَود و رودان شود. || (حامص) آهستگی و نرمی، و گویند: امش علی رود؛ یعنی آهسته خرام. و تصغیر آن رُوَید است. (منتهی الارب). امش علی رود؛ آهسته برو. (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
-
رود. (اِ) به یونانی ورد است. (فهرست مخزن الادویه). گل سرخ.
-
رود. (ص) لوت. عریان. روت. لخت. (یادداشت مؤلف):
گر باغ بماند ساده بی گل
ور شاخ بماند رود بی بر
ملک ملک ارسلان جهان را
چون باغ بهشت کرد یکسر.
مسعودسعد.
|| مرغ و گوسفندی که پر و موی او را تمام کنده باشند و بروغن بریان کرده باشند. (برهان قاطع). مرغ که بآب گرم پر و موی از او دور کنند. (آنندراج). مرغ یا گوسپند کشته که پر وموی آنها را کنده باشند. (ناظم الاطباء). امروز اروت = آرید= آورود گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). توضیح بیشتر ...
- رود. [رَ] (ع مص) جستن. (منتهی الارب). طلب کردن. (از اقرب الموارد). ریاد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || آب و علف جستن. (منتهی الارب) (آنندراج). راد اهله مرعی او منزلا؛برای اهل خود چراگاه و منزل جستجو کرد. (از اقرب الموارد). || شدآمد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). صاحب معجم متن اللغه و اقرب الموارد این معنی را در ذیل رَوَدان آورده و چنین معنی کرده اند: آمدن ورفتن بدون اطمینان. رادت المراءه روداً؛ بسیار رفت وآمد کرد زن به خانه ٔ همسایگان. توضیح بیشتر ...
- رود. (اِخ) فرانسوا. (1855-1784م. ) از مجسمه سازان معروف فرانسه بود. وی در دیژن متولد شد و در پاریس دیده از جهان فروبست. مجسمه های بسیاری از آثار او در موزه های جهان باقی است. رجوع به دائرهالمعارف بریتانیکا شود. توضیح بیشتر ...
- رود. (اِخ) دهی است از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور واقع در 12هزارگزی شمال نیشابور. منطقه ٔ کوهستانی است و هوایی معتدل دارد. سکنه ٔ آن 199 تن است که مذهب تشیع دارند و به فارسی سخن می گویند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولش غلات، و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و محل ییلاقی است و در تابستانها مردم از شهر باین ده می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
- رود. (اِخ) قصبه ای در خراسان. صاحب شدالازار آرد: در خراسان دو جا بنام سنگان مشهور است اول قریه ٔ سنگان که در نزدیکی قصبه ٔ رود حاکم نشین خواف واقع است. (شدالازار ص 539). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
رود در فرهنگ عمید
- نهر بسیاربزرگی که به دریا میریزد، شط،
-
سرود، نغمه،
آرشه،
تار و رشتهای که بر روی ساز کشیده میشود،
ساز،
* رود زدن: [قدیمی] ساز زدن،. توضیح بیشتر ...
- فرزند پسر یا دختر: زهی دولت مادر روزگار / که رودی چنین پرورد در کنار (سعدی۱: ۴۰)، خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون / دل در وفای صحبت «رود» کسان مبند (حافظ: ۳۶۲)،. توضیح بیشتر ...
-
لخت، برهنه،
مرغ پَرکَنده،
گوسفند پوستکنده،
فارسی به انگلیسی
رود در فارسی به انگلیسی
- Flow, River, Watercourse
فارسی به ترکی
رود در فارسی به ترکی
تعبیر خواب
رود در تعبیر خواب
- رود بزرگ در خواب، دیدن مردی بزرگوار است. اگر بیند در رود بزرگ صافی شد. دلیل که با مردی با دیانت پیوندد. اگر بیند در رودی بزرگ شد که آبش تیره بود و در زیر وی گِل گندیده بود، دلیل که با مردی ستمگر و بی دیانت پیوندد، به قدر تیرگی آب و از او غم و اندوه به وی رسد. اگر بیند که در رود غرق شد، دلیل کند که تا به وقت مرگ از غم رهائی بیابد و هر چند رود بزرگتر و صافتر بود، مرد بزرگوارتر و به منزلت و دیانت بهتر بود. اگر به خلاف این بیند، آن مرد ستمگر و فاسق تر بود. توضیح بیشتر ...
- رود بزرگ وزیر پادشاه است. اگر بیند که آب رود زیاد شد، دلیل که مال وزیر زیاد شود. اگر بیندکه آب رود همی خورد، دلیل که از وزیر عطا یابد. اگر بیند که آب رود تیره و گندیده بود، دلیل که بیمار شود. اگر بیند آب رود سرد و خوش بود، دلیل که نوازش وزیر بکند. اگر بیند که رود خون گشته بود و می رفت، دلیل که در آن دیار خون ریختن عظیم بود، ودر میان پادشاهان. اگر بیند از آن آب خون آلود همی خورد، دلیل که از بهر طمع به داوری پادشاه افتد. توضیح بیشتر ...
- رود دجله به خواب، خلیفه بغداد بود و بعضی از معبران گویند: رود دجله پادشاه مصر است و رود گر پادشاه ارمینه است و رود نیل پادشاه خوارزم است و خوردن آب از این رودها چون روشن بود در آن خیر و منفعت است که از ایشان برسد به قدر آن آب که از آن خورده بود. اگر رودی از شیر بیند و خود را در میان آن بیند، دلیل که در فتنه افتد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی. توضیح بیشتر ...
- دیدن رود در خواب بر هفت وجه است. اول: حج. دوم: بزرگی و جاه. سوم: پادشاهی. چهارم: نعمت. پنجم: تجارت. ششم: ریاست. هفتم: علم و ظفر بود. - امام جعفر صادق علیه السلام. توضیح بیشتر ...
سخن بزرگان
رود در سخن بزرگان
- اگر بخواهی برای همه ی شادمانی هایی که داری، سپاسگزار باشی، دیگر زمانی برای گله گذاری نخواهی داشت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
رود در فرهنگ فارسی هوشیار
- نهر بسیار عظیم که پس از سیر در خشکی وارد دریا شود و بمعنی لخت و برهنه. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید