معنی رهبر حزب کمونیست کشور چین
حل جدول
مائوتسه تونگ
رهبر حزب کمونیست
لنین
رهبر کمونیست چین
مائو
رهبر حزب کمونیست کشورچین
مائوتسه تونگ
رهبر حزب کمونیست روسیه
استالین
رهبر حزب
لیدر
رهبر حزب نازی
آدولف هیتلر
هیتلر
رهبر حزب فاشیست
موسولینی
رهبر انقلاب چین
مائو
واژه پیشنهادی
لنین
لغت نامه دهخدا
کمونیست. [ک ُ مو / م ُ] (فرانسوی، ص) اشتراکی. شیوعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پیرو مسلک و عقیده ٔ کمونیزم. و رجوع به کمونیزم شود.
رهبر
رهبر. [رَ ب َ] (نف مرکب) راهبر. قائد. دال. راهنما. رهنما. هادی.مرشد: قلاووز. قلاوز. پیشرو. پیشوا. قدوه. امام. لیدر. (یادداشت مؤلف). خفر. هادی. رهنما. بدرقه. (ناظم الاطباء). رهنما. (آنندراج) (انجمن آرا):
به شاه جهان گفت پیغمبرم
ترا سوی یزدان همی رهبرم.
دقیقی.
مگر به ْ شود هیچ بهتر نشد
کسی سوی آن درد رهبر نشد.
فردوسی.
بخت من رهبری خجسته پی است
کس ندارد چو بخت من رهبر.
فرخی.
ازیرا نظیرم همی کس نیابد
که بر راه آن رهبر بی نظیرم.
ناصرخسرو.
دو رهبر به پیش تو استاده اند
کز ایشان یکی عقل و دیگر هواست.
ناصرخسرو.
چون صدهزار لام الف افتاده یک بیک
از دور دست و پای نجیبان رهبرش.
خاقانی.
رهبر جانت در این تاریک جای
جوهر علم است علمت جان فزای.
عطار.
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتااگر بدانی هم اوت رهبر آید.
حافظ.
رجوع به راهبر شود.
- رهبر پیشاهنگی، فرمانده پیشاهنگان. (فرهنگ فارسی معین).
|| لیدر. راهبر حزب. رهبر حزب. (یادداشت مؤلف). || برهان و حجت و دلیل. (ناظم الاطباء). به معنی دلیل و برهان باشد. (برهان).
- رهبر خردی، برهانی که عقل پسندد. (از انجمن آرا) (از آنندراج).
فارسی به عربی
حزب، طائفه، فئه، حزب الاستقلال
اطلاعات عمومی
فیدل کاسترو
معادل ابجد
1599