معنی رموز

لغت نامه دهخدا

رموز

رموز. [رُ] (ع اِ) ج ِ رمز. (اقرب الموارد). رمزها. رجوع به رمز شود: این سخن از اشارات و رموز متقدمان است. (کلیله و دمنه). و شرایط سخن آرایی در تضمین امثال... و شرح رموز و اشارات تقدیم نموده آید. (کلیله و دمنه). در رموز متقدمان... نخوانده ای که مَن سَل َّ سیف َالبغی قُتِل َ به. (کلیله و دمنه).

فرهنگ فارسی هوشیار

رموز

شرایط سخن آرائی در تضمین امثال، رمزها

فرهنگ معین

رموز

(رُ) [ع.] (اِ.) جِ رمز؛ رازها، نهفته ها.

فرهنگ عمید

رموز

رمز

حل جدول

رموز

اسرار، سرها


اصول و رموز کار

فوت کوزه‌گری


اثری از اقبال لاهوری

رموز بیخودی

فرهنگ فارسی آزاد

رموز

رُمُوز، اشارات- رازهای نهفته- مطالب غیر مفهوم که برای حل آنها کلیدی لازم باشد (مفرد: رَمز)

فارسی به عربی

رموز فنی

تفصیل


سران مخالفین

رموز المعارضه

عربی به فارسی

رموز المعارضة

سران مخالفین


رموز الحکم الذاتی

سران حکومت خودگردان

واژه پیشنهادی

انگلیسی به فارسی

technicality

رموز فنی

معادل ابجد

رموز

253

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری