معنی رمه

رمه
معادل ابجد

رمه در معادل ابجد

رمه
  • 245
حل جدول

رمه در حل جدول

  • موچه پردار
  • گله گوسفندان
مترادف و متضاد زبان فارسی

رمه در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله، دسته، گروه، جیش، سپاه، لشکر. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

رمه در فرهنگ معین

  • گله گاو و گوسفند و اسب، گروه مردم. [خوانش: (رَ مِ) [په. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
  • استخوان پوسیده، مورچه پردار، کرمک چوب - خوار، خاک نمناک، مغز استخوان. [خوانش: (رِ مِّ یا مَُ) [ع. رمه] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
  • پاره رسن پوسیده، ریسمان پاره، پیشانی. [خوانش: (رُ مَّ) [ع. رمه] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

رمه در لغت نامه دهخدا

  • رمه. [رَ م َ / م ِ] (اِ) گله ٔ گوسفند و ایلخی اسب. (برهان). گله ٔ گوسفند. (آنندراج). گله ٔ گوسفند و امثال آنها. (فرهنگ نظام). گله ٔ گوسپندان. (ناظم الاطباء). سیله. رمک. (برهان). رَمَق. (منتهی الارب) (المعرب جوالیقی). قطیع. ثَلّه. (منتهی الارب):
    پس بیوبارید ایشان را همه
    نه شبان را هشت زنده نه رمه.
    رودکی.
    خردپادشاهی بود مهربان
    بود در رمه گرگ را چون شبان.
    ابوشکور.
    و رمه های خوک دارند [صقلابیان] همچنانک رمه ٔ گوسفند. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

رمه در فرهنگ عمید

  • گلۀ گاو، گوسفند، یا اسب،
    سپاه و لشکر،
    [قدیمی] گروه مردم: گر این خواسته زاو پذیریم همه / ز من گردد آشفته شاه رمه (فردوسی: ۱/۲۴۰)،
    * رمه ‌شدن: (مصدر لازم) ‹رمه گشتن› [قدیمی] جمع شدن، گرد آمدن، در یکجا جمع شدن،. توضیح بیشتر ...
  • استخوان پوسیده،
فارسی به انگلیسی

رمه در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

رمه در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

رمه در گویش مازندرانی

  • گله ی گوسفند و گاو
فرهنگ فارسی هوشیار

رمه در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

رمه در فارسی به ایتالیایی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید