معنی رمس

لغت نامه دهخدا

رمس

رمس. [رَ] (اِخ) رجوع به رنس شود.

رمس. [رَ] (ع مص) دفن کردن مرده. (منتهی الارب). دفن کردن چیزی و پوشانیدن آن. (از اقرب الموارد).در خاک پنهان کردن. (زوزنی). || پوشیده داشتن خبر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || سنگ انداختن. (منتهی الارب). سنگ انداختن کسی را. (از اقرب الموارد). || هموار و ناپدید کردن پشته ٔ گور. (منتهی الارب). مقابل تسنیم. (از اقرب الموارد). || سر به آب فروبردن. (منتهی الارب) (آنندراج). || محو کردن آثار چیزی. (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). || پوشانیدن باد، آثار دیار و خانه ها را. (از اقرب الموارد). || (اِ) گور. (منتهی الارب). قبری که با زمین اطرافش برابر باشد. (از اقرب الموارد). || خاک گور. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). ج، رُموس، اَرماس. (اقرب الموارد). خاک قبر و گور. (برهان).
- طیب اﷲ رمسه، خدا خاک ویرا پاکیزه گرداند. دعائی است از برای اموات.
|| موضع قبر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


مرموس

مرموس. [م َ](ع ص) نعت مفعولی از مصدر رمس. رجوع به رمس شود. || پوشیده. مکتم(خیر).(یادداشت مرحوم دهخدا). || مطموث(خاک).(یادداشت مرحوم دهخدا).


رموس

رموس. [رُ] (ع اِ) ج ِ رَمْس. گورها. ارماس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به رمس شود.

فرهنگ عمید

رمس

دفن کردن، در خاک پنهان ساختن،
پوشاندن و پنهان کردن چیزی،
سنگ انداختن،

فرهنگ فارسی هوشیار

رمس

دفن کردن مرده و پوشانیدن آن و نیز بمعنی خاک گور، قبر


رموس

(تک: رمس) گورها


خاک قبر

رمس همظوای رفت


ارماس

(تک: رمس) گو رها

فرهنگ فارسی آزاد

رمس

رَمس، تربت- خاک گور، مدفن- مجازاً جسدی که در گور است- صدای خفیف (جمع: رُمُوس- اَرماس)

فرهنگ معین

رمس

(رَ مْ) [ع.] (اِ.) گور.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

گور

آرامگاه، بارگاه، تربت، خاکجا، رمس، ضریح، قبر، لحد، مثوی، مدفن، مرغزن، مرقد، مزار، دشت، صحرا، گورخر

معادل ابجد

رمس

300

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری