معنی رمانی از اوری پیدس
حل جدول
لغت نامه دهخدا
اوری. (اِ) نوعی مازو را نامند. (گل گلاب). گونه ای از بلوط و نام اوری رادر درفک و جواهردشت رامسر بدان دهند. گوری (رامسر)، اورو (شفارود)، پاچه مازو (لاهیجان)، ترش مازو (گرگان) و پالط (ارسباران). این درخت در ارتفاعات 1800گزی زرین گل تا 2400 گزی کلاردشت هست. رجوع به بلوط شود.
اوری. [اَ را] (ع ن تف) نعت تفضیلی است از وری. آتش افروخته تر. و در این شاهد ترکیب کنایی است یعنی کسی که مهمان بیشتر بخانه ٔ او فرود می آید:
اعز الوری جاراً و احماهم حمی
و اوراهم زنداً و ابسطهم یداً.
(از تاریخ بیهق).
اوری. (اِخ) ایالت (= کانتون) با مساحت 1075 کیلومتر مربع و جمعیت 28556 تن از کشور سویس. کرسی آن آلتدورف. قسمت آلپی آن یخچالهای طبیعی و مراتع دارد. رود ویس در آن سرچشمه میگیرد و دره اش جنگلی و چمن زار است. وقایع افسانه تل در اینجا روی داده. در 1291م. اوری و شویتس و اونتروالدن اتحادیه ای تشکیل دادند که هسته ٔ مرکزی کشور سویس شد. (دایرهالمعارف فارسی).
ناردین اوری
ناردین اوری. [ن ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) سنبل جبلی است. (ابن بیطار ج 2 ص 175). رجوع به ناردین شود.
رمانی
رمانی. [رُم ْ ما] (اِخ) ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی نحوی. متوفی بسال 384 هَ. ق. رجوع به ابوالحسن رمانی و انساب سمعانی و ریحانه الادب شود.
رمانی. [رُم ْ ما] (ص نسبی، اِ) آنچه در شکل و رنگ شبیه انار باشد. (از اقرب الموارد). و مشابهت را بیشتر رنگ سرخ از آن اراده کنند. || لعل و یاقوت. (آنندراج):
رسیدم من به درگاهی که دولت
از او خیزد چو رمانی ز معدن.
منوچهری.
- یاقوت رمانی، اجود انواع یاقوت است. (الجماهر بیرونی). یاقوت سرخ خوش و برنگ دانه ٔ انار: در پیش تخت اعلی پانزده پاره یاقوت رمانی و لعل بدخش و زمرد و مروارید و پیروزه. (تاریخ بیهقی).
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود.
حافظ.
و رجوع به یاقوت رمانی شود.
گویش مازندرانی
درختی است با نام لاتین ghooercoos metfmacranthra
فرهنگ فارسی هوشیار
ناری (صفت) منسوب به رمان بسیار سرخ: لعل رمانی یاقوت رمانی.
سخن بزرگان
تجربه را بر روی تخت خواب نرم و متکای پر قو نمی توان به دست آورد.
معادل ابجد
602