معنی رغبت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص ل.) خواستن، (اِمص.) میل، جمع رغبات. [خوانش: (رِ بَ) [ع. رغبه]]
فرهنگ عمید
میل، اراده، آرزو،
* رغبت داشتن: (مصدر لازم) میل داشتن، مایل بودن،
* رغبت کردن: (مصدر لازم) رغبت داشتن، میل داشتن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس
فارسی به انگلیسی
Appetite, Eagerness, Interest, Penchant, Relish, Tendency, Will, Willingness, Zest
فارسی به عربی
طعم، مذاق
فرهنگ فارسی هوشیار
خواهش، میل و اراده، خواهش از روی میل و آرزو از چیزی، خواهانی، خواست
فارسی به آلمانی
Begeisterung (f), Gefallen, Lust
معادل ابجد
1602