معنی رسوایی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(~.) (حامص.) بدنامی.
فرهنگ عمید
بیآبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
افتضاح، بدنامی، بیشرمی، پردهدری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ
فارسی به انگلیسی
Debacle, Discredit, Disgrace, Dishonor, Disrepute, Gate _, Ignominy, Infamy, Notoriety, Obloquy, Odium, Opprobrium, Scandal, Smear
فارسی به ترکی
skandal
فارسی به عربی
خزی، سمعه سییه، عار، فضیحه، کراهیه، لوم
گویش مازندرانی
رسوایی
معادل ابجد
287