معنی رساتر
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
رساتر
فرهنگ عمید
بلیغتر، رساتر،
فرهنگ فارسی آزاد
فرهنگ معین
(اَ لَ) [ع.] (ص تف.) بلیغ تر، رساتر.
لغت نامه دهخدا
ازجی. [اَ جا] (ع ن تف) نعت تفضیلی از زَجو. نافذتر. رساتر: هو ازجی به منه، او نافذتر و رساتر است بدو از وی.
ابلغ
ابلغ. [اَ ل َ] (ع ن تف) بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ٔ ایادی. کنایه ابلغ از تصریح است.
حک و اصلاح
حک و اصلاح. [ح َک ْ ک ُ اِ] (ترکیب عطفی، اِمص مرکب) حذف و تغییر کلمه یا کلماتی در عبارت که با آن حذف و تغییر، عبارت شیواتر و رساتر گردد.
ادل
ادل. [اَ دَل ل] (ع ن تف) نعت تفضیلی از دلالت. دلیلتر و رهنماتر. (غیاث اللغات). دال تر. راه نماینده تر. رساتر در دلالت.
- امثال:
ادل ّ من حُنَیْف الحناتم و من دُعَیمیص الرمل.
اوصل
اوصل. [اَ ص َ] (ع ن تف) رساتر. || صله ٔرحم کننده تر. حدیث: جاء رجل الی النبی (ص) و هوعلی المنبر فقال من خیر الناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر و اتقاهم ﷲ و اوصلهم.
فرهنگ فارسی هوشیار
بی نیاز از روشنگری (صفت) رساتر از تصریح: کنایه ابلغ من التصریح
ابلغ
بی کم و کاست رساننده تر (صفت) بلیغ تر رساتر: کنایه ابلغ از تصریح است.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بالا بردن، بر داشتن، دزدیدن، ر بودن، کش رفتن، بیدار کردن، کسی را برای مباشرت بردن، شدتدادن، رساتر کردن، ایجاد کردن، برپا کردن، برکنار کردن، خلع کردن، عزل کردن، معزول کردن، رشد دادن، طویل کردن
معادل ابجد
861