معنی رزاز

لغت نامه دهخدا

رزاز

رزاز. [رَ] (ع اِ) رصاص و قلعی. (ناظم الاطباء). قلعی است. (منتهی الارب). رصاص. (از اقرب الموارد). و رجوع به رصاص و قلعی شود.

رزاز. [رَزْ زا] (اِخ) محمدبن عبیداﷲ. از حسین بن فهد موصلی و جز او حدیث شنید، وخطیب ابوبکر از او روایت دارد. (از لباب الانساب).

رزاز. [رَزْ زا] (اِخ) لقب ابوجعفربن بختری. (منتهی الارب) (تاح العروس ج 4 ص 38).

رزاز. [رَزْ زا] (اِخ) احمدبن محمدبن علویه رزاز جرجانی، مکنی به ابوالعباس. وی از محمدبن غالب تمتام و ابوبکربن باغندی روایت کرد. و اسماعیل بن سوید خیاط و ابواسحاق مؤدب از او روایت دارند. (از لباب الانساب).

رزاز. [رَزْ زا] (ع ص) برنج فروش. (ناظم الاطباء) (از لباب الانساب) (از اقرب الموارد). کرنج فروش. (دهار). کسی که برنج (رُزّ) میفروشد. (فرهنگ نظام). منسوب است به ارز که برنج باشد. (از انساب سمعانی). || کسی که شلتوک را با دنگ کوفته برنج میسازد و رزازی کار برنجکوب است و این معنی مخصوص فارسی است. (فرهنگ نظام). کسی که شالی را میکوبد و برنج را از پوست جداکرده سفید میکند. (ناظم الاطباء). برنج کوب. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف):
گر به سجده آدمی بهتر شدی
دنگ هر رزاز پیغمبر شدی.
(از یادداشت مؤلف).


علی رزاز

علی رزاز. [ع َ ی ِ رَزْ زا] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن داود رزاز. محدث بود و در 419هَ. ق. درگذشت. او را جزوه ای در حدیث است. (از معجم المؤلفین بنقل از لسان المیزان ابن حجر ج 4 ص 169).


حسن رزاز

حسن رزاز. [ح َ س َ ن ِ رَزْ زا] (اِخ) (حاجی سید...) که بعدها اسم خانوادگی خود را به «شجاعت » تبدیل نموده بود از پهلوانان بسیار معروف و باشرافت و خیر تهران بود. محمد قزوینی گوید: من در سی و پنج سال پیش (سال 1290 هَ. ش.) قبل از مسافرت از ایران، کشتی گرفتن او را با اصغر نجار پهلوان دیگر و بسیار مشهور تهران در تجریش دیده بودم، جمعیت فوق العاده انبوهی از هر طرف برای تماشای آن کشتی وپنجه نرم کردن یک جوان 22ساله ٔ تازه به دوران رسیده یعنی سیدحسن رزاز با پهلوان مشهور پای تخت یعنی اصغر نجار در آن نقطه گرد آمده بودند، و نزدیک بود که فتنه ای برپا شود، ولی مصلحین خیراندیش در میان افتاده نگذاردند که کشتی به آخر برسد و در آن وقت سیدحسن رزاز جوانی بود 22ساله و بسیار قوی هیکل و پیل تن با کله ٔنسبتاً کوچک، و بسیار خوش اندام بود تا آنجا که شخص از تماشای آن بدن لخت درشت اندام خارج از معتاد و در عین حال بسیار متناسب الاجزاء که شدت و قوت و صلابت و صحت از آن میبارید، سیر نمیشد. وی در روز هشتم اسفند سنه ٔ 1320 هَ. ش. مطابق با یازدهم صفر 1361 هَ. ق.در تهران در حدود شصت سالگی درگذشت. (وفیات معاصرین چ محمد قزوینی مجله یادگار سال سوم شماره ٔ چهارم).

حل جدول

رزاز

برنج فروش


رزاز، رزی

برنج فروش


رزاز ،رزی

برنج فروش

فرهنگ فارسی هوشیار

رزاز

‎ برنجکوب، برنجفروش سرب (صفت) برنج کوب، برنج فروش.

فرهنگ فارسی آزاد

رزاز

رَزّاز، برنج فروش، برنج کوب

فرهنگ معین

رزاز

برنج کوب، برنج - فروش. [خوانش: (رَ زّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

رزاز

برنج‌فروش،

مترادف و متضاد زبان فارسی

رزاز

برنج‌فروش، برنجکوب

معادل ابجد

رزاز

215

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری