معنی رد کارپت

حل جدول

رد کارپت

فیلمی از رضا عطاران


کارگردان فیلم رد کارپت

رضا عطاران


بازیگر فیلم رد کارپت

رضا عطاران، امیر نوری


از بازیگران فیلم رد کارپت

سوسن پرور

واژه پیشنهادی

نویسنده فیلم رد کارپت

رضا عطّاران


موسیقی فیلم رد کارپت

حمیدرضا صدری


فیلمبردار فیلم رد کارپت

احمد احمدی


از بازیگران فیلم رد کارپت

حسین یاریار

جمال هاشمی

راد پورجبّار

ماجین موسوی


تهیّه کننده فیلم رد کارپت

احمد احمدی

لغت نامه دهخدا

رد

رد. [رَ دِن ْ] (ع ص) رجل رد؛ مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب).

رد. [رَدد] (ع اِمص) مقابل قبول. (یادداشت مؤلف). نپذیرفتن. مردود کردن: رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب). دست رد بر روی التماس سلطان نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 261).
رد عام و قبول عامی چیست
گر تمامی تو ناتمامی چیست.
اوحدی.
- امثال:
رد خلق قبول خالق (یا) قبول خدا. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
رد دشمن قبول دوست است. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
- رد و قبول، نپذیرفتن و پذیرفتن. رد کردن و قبول کردن:
ازپی رد و قبول عامه خود را خر مساز
زآنکه نبود کار عامی جز خری یا خرخری.
سنائی.
در یکی گفته که بگذر زآن خود
کآن قبول طبع تو رد است رد.
مولوی.
مالک رد و قبول هرچه کند پادشاست
گر بکشد حاکم است ور بنوازد رواست.
سعدی.
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هرچه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست.
سعدی.
چون رد و قبول همه در پرده ٔ غیب است
زنهار کسی را نکنی عیب که عیب است.
سعدی.
|| فزونی و نمو (محصول). گویند: ضیعه کثیره الرد و المرد. (از اقرب الموارد). || رده. (آنندراج). رده ٔ دیوار. (غیاث اللغات از صراح اللغه). || (اِ) (اصطلاح فقه) در تداول فقه، قسمتی از ترکه که پس از وضع سهام صاحبان فرض باقی می ماند و به یکی از آنان داده میشود و یا به نسبت سهام بین ایشان تقسیم میگردد. (یادداشت مؤلف). || اثر. جای پا.
- رد پا، اثر پا و نشان پا. (ناظم الاطباء). نشان کف پا بر زمین. ایز. پی.
- امثال:
رد پاها تا لب دریا بود. (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 866).
|| (ص) ردی وهیچکاره. (ناظم الاطباء). زبون و فاسد. (یادداشت مؤلف). ردی و زبون و هیچکاره. (آنندراج) (از اقرب الموارد): هر جنس که آورده بودند از اختیار و رد می فرمودی تا می گرفتندی بقیمت تمام. (جهانگشای جوینی). || امر رد؛ کار مخالف آنچه سنت بر آن است. (از اقرب الموارد). مخالف سنت. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اِمص) گرفتگی زبان. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). یقال: فی لسانه رد؛ ای حبسه. (منتهی الارب). حُبْسه یا بستگی زبان بهنگام گفتن. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

رد

قبول نکردن، نپذیرفتن،
بازگرداندن، بازدادن،
انکار کردن چیزی با دلیل و برهان،
(اسم) نشان، اثر،
(صفت) مخالف، منفی: جواب رد،
غیرقابل‌قبول، مردود: این نظریه رد است،
[عامیانه] قبول نشده در امتحان و مانند آن،
* رد پا: نشان و اثر پا بر روی زمین،
* رد زدن: (مصدر متعدی) رد جستن، نشان و اثر کسی یا چیزی را جستجو کردن،
* رد شدن: (مصدر لازم)
گذشتن، عبور کردن،
پذیرفته نشدن،
رفوزه شدن،
* رد کردن: (مصدر متعدی)
بازدادن، پس فرستادن،
نپذیرفتن،
کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن،
* رد مظالم: (فقه) رفع ظلم کردن،

معادل ابجد

رد کارپت

827

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری