معنی رث
لغت نامه دهخدا
رث. [رَث ث] (ع مص) کهنه شدن جامه. (مصادر اللغه زوزنی).
رث. [رَث ث] (ع ص) کهنه و بلایه از رخت خانه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کهنه. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات). کهنه و پوسیده. (ناظم الاطباء). || جامه ٔ کهنه. ج، رِثاث. (منتهی الارب) (آنندراج). جامه ٔ کهنه. (دهار). لباس کهنه و خلقان. (یادداشت مرحوم دهخدا). || جامه ٔ بدج. رِثاث. (مهذب الاسماء). || خوار. (ناظم الاطباء). || بدحال. (از غیاث اللغات). بدحال و بدهیأت. (ناظم الاطباء).
- رث الهیئه، بدحال و بدهیأت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
رث ء
رث ء. [رُث ْءْ] (ع اِ) سیاهی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رث ء. [رَث ْءْ] (ع اِمص) گولی. کم عقلی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
رث ء. [رَث ْءْ] (ع مص) دوشیدن شیر را بر ماست پس سطبر گردیدن آن. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماست گردانیدن شیر را. || ستایش کردن مرده را و گریه کردن بر آن. لغتی است در رثی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آمیختن چیزی بچیزی. (از اقرب الموارد). || آمیختن و خلط کردن رای خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || زدن کسی را. (از اقرب الموارد). || رثیئه ساختن برای قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شیر تازه بر ترش ریختن. (تاج المصادر بیهقی). || فرونشستن خشم کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ماست دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || بیمار رثاءه گردیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بیمار رثاءه گردیدن شتر، و آن بیماریی است که در دوش شتر عارض شود وباعث لنگی آن گردد. (آنندراج). || سطبر گردیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(رَ) [ع.] (ص.) کهنه، پوسیده، فرسوده. ج. رثاث.
حل جدول
عربی به فارسی
وقف کردن , تخصیص دادن به , بکسی واگذار کردن , به میراث بردن , وارث شدن , از دیگری گرفتن , مالک شدن , جانشین شدن , نخ نما , مندرس
فرهنگ عمید
کهنه، پوسیده، فرسوده، مندرس،
فارسی به عربی
معادل ابجد
700