معنی راند
حل جدول
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) دور بازی، مرحله ای از یک مسابقه.
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
مرز , کنار , حاشیه , لبه , برامدگی لبه طبقات سنگ , نوار , تسمه ء اهنی , تکه دراز گوشت , بصورت نوار یا تسمه دراوردن
سخن بزرگان
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
شاتونوف دو راندون. [ت ُ ن ُ دُ دُ] (اِخ) مرکز کمون لوزر، از آروندیسمان مند، دارای 430 تن جمعیت است. شوالیه دو گه کلن سپهسالار قشون سلطنتی فرانسه هنگامی که این محل را در محاصره گرفته بود بسال 1830 م. درگذشت.
خر در خلاب راند...
خر در خلاب راندن. [خ َ دَ خ َ دَ] (مص مرکب) کنایه از کارهای بی نفع که احتمال ضرر داشته باشد انجام دادن. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج):
گاو پا اندر میان دارد مران خر در خلاب.
انوری (از انجمن آرای ناصری).
خون از رگ راند...
خون از رگ راندن. [اَ رَ دَ] (مص مرکب) فصد کردن. خون از رگ بیرون ریختن. رگ زدن. رگ گشادن:
شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
فارغم از دولتی که نعمت و نازاست
خون ز رگ آرزو براندم و زین روی
رفت ز من آن بتی کز آتش آز است.
خاقانی.
معادل ابجد
255