معنی راضی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
[ع.] (ص.) خشنود، قانع.
فرهنگ عمید
خشنود، شادمان، خوشدل، خرسند،
(تصوف) ویژگی سالکی که به مقام رضا رسیده است،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
خرسند، خوشنود، دلخوش
کلمات بیگانه به فارسی
خوشنود
مترادف و متضاد زبان فارسی
رضا، قانع، متقاعد، خرسند، خشنود، خوشدل،
(متضاد) ناراضی
فارسی به انگلیسی
Acquiescent, Agreeable, Comfortable, Content, Contented, Resigned, Willing
فارسی به عربی
راغب، سعید
عربی به فارسی
از خود راضی , عشرت طلب , تن اسا , خود خوشنود
فرهنگ فارسی هوشیار
خشنود شونده، خوشدل و شادمان، خرسند
فارسی به آلمانی
Glücklich
معادل ابجد
1011