معنی راز

راز
معادل ابجد

راز در معادل ابجد

راز
  • 208
حل جدول

راز در حل جدول

  • سر
  • مصاص
  • سرنهفته، کلام مخفی، مطلب پوشیده، سخن ناگفتنی
  • سر، مصاص
  • سخن ناگفتنی
  • سر نهفته
  • کلام مخفی
  • مطلب پوشیده
  • نگفتنی
  • سر نهفته، کلام مخفی، مطلب پوشیده، سخن ناگفتنی
مترادف و متضاد زبان فارسی

راز در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته، رنگ، فام، لون، گلکار،
    (متضاد) علانیه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

راز در فرهنگ معین

  • [په.] (اِ.) مطلب پوشیده، امر پنهان.
  • (اِ.) = رز: رنگ، لون.
  • یکی از آلات بنایان جمع رازه، گلکار، طیان. [خوانش: [معر. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

راز در لغت نامه دهخدا

  • راز. (ع اِ) مهتر بنایان. ج، رازه. و فی الحدیث: کان راز سفینه نوح جبرئیل علیه السلام، ای رأس مدبری السفینه. (منتهی الارب). رئیس بنایان و اصل آن رائز است چون شاک و شائک. (از اقرب الموارد). بنا. گلکار. (ناظم الاطباء):
    جان ز دانش کن مزین تا شوی زیبا از آنک
    زیب کی گیرد عمارت بی نظام دست راز.
    سنائی. توضیح بیشتر ...
  • راز. (اِ) نهانی. سرّ. رمز. آنچه در دل نهفته باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که باید پنهان داشت یا به اشخاص مخصوص گفت. (فرهنگ نظام):
    مرا با تو بدین باب تاب نیست
    که توراز به از من به سر بری.
    رودکی.
    به هر نیک و بد هر دوان یک منش
    براز اندرون هر دوان یک کنش.
    ابوشکور.
    همی ساختی کار لشکر نهان
    ندانست رازش کس اندر جهان.
    فردوسی.
    ازاو راز نتوان نهفتن که رایش
    کند آشکارا همی هر زمانی.
    فرخی.
    رازیست این میان بهار و میان من
    خیزم به پیش خواجه کنم رازش آشکار. توضیح بیشتر ...
  • راز. (اِخ) نام پادشاه زاده ای است، گویند او را برادری بود که ری نام داشت هر دو به اتفاق شهری بنا کردند چون به اتمام رسید میان هر دو در تسمیه ٔ آن مناقشه شد چه هر کدام میخواستند که مسمی بنام خود کنند. بزرگان آن زمان بجهت رفع مناقشه شهر را بنام ری کردندو مردم شهر را بنام راز چنانچه حالا نیز شهر را ری میخوانند و اهل شهر را رازی میگویند. (برهان). اما این وجه اشتقاق عامیانه است. (حاشیه ٔ برهان چ معین). توضیح بیشتر ...
  • راز. (اِخ) میرزا ابوالقاسم بن میرزا عبدالنبی حسینی شیرازی در اعیان الشیعه آرد: عالم فاضل و حکیم متکلم عارف شاعر ماهر امامی المذهب بوده و به راز تخلص مینمود و قصیده ای در مدح حضرت ولی عصر عجل اﷲ فرجه گفته است. نگارنده گوید که راز با رضاقلی خان هدایت متوفی در 1287 هَ. ق. معاصر بود و هدایت در کتاب ریاض العارفین خود که در 1260 هَ. ق. تألیف کرده گوید: راز از اکابر صوفیه و مفاخر سلسله ٔ ذهبیه و به علو درجات معروف و با صفات حمیده موصوف و با اینکه هنوز در عنفوان جوانی است علامات پیری از ناصیه ٔ حالش پیداست و در نعت حضرت ولی عصر گوید:
    ای تو ظاهر به کسوت اطوار
    وی تو پنهان ز رؤیت ابصار
    ای وجود تو اولین جنبش
    ای ظهور تو آخرین اطوار. توضیح بیشتر ...
  • راز. (اِخ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه شهرستان بجنورد واقع در 34 هزارگزی شمال باختری مانه و 8هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی بجنورد به حصارچه. کوهستانی و معتدل و دارای 1394 سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آنجا مالرو است. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

راز در فرهنگ عمید

  • مطلب پوشیده و پنهان، سِر: تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱: ۱۰۸)،
    شیوۀ رسیدن به چیزی: راز جوانی،
    (صفت) [قدیمی] پوشیده، نهان،
    (قید) [قدیمی] به‌طور پوشیده و پنهان،
    * راز پوشیدن: (مصدر لازم) نهان داشتن راز، حفظ کردن اسرار، راز کسی را پوشیده داشتن: به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات / بخواست جام می و گفت راز پوشیدن (حافظ: ۷۸۶)،
    * راز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
    گفتن سِرّ خود به کسی، راز گفتن،
    مناجات کردن،
    نجوا کردن،
    آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن: بپیچید و با خویشتن راز کرد / از انجام، آهنگ آغاز کرد (فردوسی: ۲/۱۲۵ حاشیه)،
    (مصدر متعدی) نهفته داشتن، پوشیده داشتن،
    * راز گشادن: (مصدر لازم) ‹راز گشودن› [قدیمی] آشکار کردن راز، فاش کردن سِرّ: به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشای / که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز (سعدی۲: ۷۰۱)،
    * راز گفتن: (مصدر لازم)
    با کسی سخن پوشیده گفتن، فاش کردن سِر، رازی را به کسی سپردن،
    بیخ گوشی صحبت کردن،
    * رازونیاز:
    گفتن سِر و سخن پنهانی و خواستن حاجت،
    [مجاز] دعا و مناجات به درگاه خدای‌تعالی: زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود / هم مستی شبانه و راز‌و‌نیاز من (حافظ: ۸۰۰)،
    (موسیقی) گوشه‌ای در دستگاه همایون،
    * رازونیاز کردن: راز و حاجت خود را با کسی (معشوق یا خدا) در میان نهادن، مناجات کردن به‌ درگاه خدای‌تعالی،. توضیح بیشتر ...
  • کسی که پیشه‌اش ساختن خانه و سایر کارهای ساختمانی است، معمار، بنّا، گِل‌کار، والادگر: به یکی تیر همی فاش کند سرّ حصار / ور بر او کرده بُوَد قیر به‌جای گِل، راز (عسجدی: ۳۸)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

راز در فارسی به انگلیسی

  • Confidence, Mystery, Riddle, Secret
فارسی به ترکی

راز در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

راز در فارسی به عربی

نام های ایرانی

راز در نام های ایرانی

  • دخترانه، آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر
فرهنگ فارسی هوشیار

راز در فرهنگ فارسی هوشیار

  • سر، مطلب پوشیده و پنهان در دل کسی که پیشه اش کارهای ساختمانی است، بنا، گلکار، والادگر، بمعنی بزرگتر و رئیس بنایان و همچنین بمعنای پوشیده و پنهان هم گویند. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

راز در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

راز در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

راز در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید