معنی ذمه

فرهنگ معین

ذمه

کفالت، ضمانت، عهد، پیمان، اهل ~ اهل کتاب از زرتشتیان، یهودیان و ترسایان که در سرزمین مسلمان زندگی کنند (با شروط ذمه). [خوانش: (ذِ مِّ) [ع. ذمه] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

ذمه

‎ (اسم) کفایت ضمانت، نتیجه ای که از تعهد حاصل شود، (اسم) عهد پیمان ضمان زینهار یا اهل ذمه اهل کتاب از زردشتیان جهودان و ترسایان که در سرزمین مسلمانان زندگی کنند (با شروط ذمه) . ‎ پر آب، کم آب از واژگان دو پهلو ‎ پیمان زینهار، پایندانی، پذرفتاری


برائت ذمه

وام رهایی

لغت نامه دهخدا

ذمه

ذمه. [ذَ م َه ْ] (ع مص) دمه. ذَمِه َ الحَرﱡ؛ سخت شد گرما. || ذَمِه الرّجل بالحرّ؛ سخت شد گرما بر مرد.


تمسک ذمه

تمسک ذمه. [ت َ م َس ْ س ُ ک ِ ذِم ْ م َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) سند ذمه. (ناظم الاطباء).


اهل ذمه

اهل ذمه. [اَ ل ِ ذِم ْ م َ / م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کافران مطیع پادشاه اسلام، و گاهی عبارت از رعیت باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). کافری که در پناه اسلام باشد. ذمی. زنهاری. پناه آور. رجوع به البیان و التبیین ج 2 ص 35 و تاریخ تمدن جرجی زیدان ج 4 ص 101 و 121 و برای احکام فقهی آن رجوع به کتاب شرایع الاسلام شود.

فرهنگ عمید

ذمه

عهد، ضمان، پیمان،
(اسم مصدر) [قدیمی] بر عهده گرفتن، تعهد داشتن،

فرهنگ فارسی آزاد

ذمه

ذِمَّه، حق و حرمت- عهد و تعهد- قوم متعهد- کفالت (جمع:ذِمَم)

حل جدول

ذمه

کفالت، ضمانت


ضمانت ، ذمه

کفالت


ذمه ، کفالت

ضمانت

مترادف و متضاد زبان فارسی

ذمه

تقبل، ضمان، ضمانت، عهده، کفالت، پیمان، عهد، زینهار

فارسی به عربی

ذمه

ضمیر


براءت ذمه

حکم بالبراءه

فارسی به آلمانی

براءت ذمه

Die freisprechung

معادل ابجد

ذمه

745

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری