معنی ذائقه
مترادف و متضاد زبان فارسی
چشایی، مذاق، طعم، مزه
فارسی به انگلیسی
Palate, Relish, Taste
فرهنگ فارسی آزاد
ذائِقَه، حس چشایی- یکی از حواس خمسه که بوسیله آن طعم ها در دهان حس می شود،
فرهنگ عمید
چشایی، از حواس پنجگانه که با آن مزۀ چیزها دریافته میشود و آلت آن زبان است،
فرهنگ فارسی هوشیار
لغت نامه دهخدا
خوش ذائقه. [خوَش ْ / خُش ْ ءِ ق َ / ق ِ] (ص مرکب) خوشمزه. لذیذ. گوارا. (ناظم الاطباء). || آنکه هر غذائی را نخورد. آنکه بهترین اغذیه را خورد. || کنایه از بلندطبع. کنایه از سخت گیر در انتخاب.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
806