معنی دیگری

لغت نامه دهخدا

دیگری

دیگری. [گ َ] (ص نسبی) غیر. مقابل خود. آنکه جز تو یا او و یا من است. کسی یا چیزی جزاین. جز ما. جز او. جز شما. جز ایشان. غیر ایشان. (یادداشت مرحوم دهخدا). کس دیگر. (ناظم الاطباء). شخص دیگر یا چیزی جز آنچه من و شما میدانیم:
بتو بیش از تو گر زری دادند
دانکه از بهر دیگری دادند.
اوحدی.
خدا را داد من بستان از او ای شحنه ٔ مجلس
که می با دیگری خورده ست و با من سرگران دارد.
حافظ.
گر دیگری بشیوه ٔ حافظ زدی رقم
مقبول طبع شاه هنرپرور آمدی.
حافظ.
گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت به دیگری بگذاری و بگذری.
حافظ.

دیگری. [گ َ] (اِ) خراج و مالیات اشجار و مانند آن. (ناظم الاطباء).

فارسی به انگلیسی

دیگری‌

After, Other

فرهنگ عمید

دیگری

کس دیگر، شخص دیگر،

حل جدول

دیگری

غیر


مرگ دیگری

فیلمی با بازی محمد کاسبی


ضد دیگری

متناقض


بازیگر سریال دیگری

امین حیایی

فرهنگ فارسی هوشیار

دیگری

جز ما، جز این، جز ایشان، غیر ایشان

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

دیگری

Andere, Anderer, Ein anderer, Ander, Andere, Anderen, Sonstig, Zusätlich

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

دیگری

244

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری