معنی دینکرت

لغت نامه دهخدا

دینکرت

دینکرت. [ک َ] (اِخ) مجموعه ای است بزرگ بزبان پهلوی دارای 169000کلمه تألیف آذرفرنبغ شامل اطلاعات مربوط بقواعد و اصول و آداب و رسوم و روایات و تاریخ و ادبیات زردشتی. تألیف این کتاب در اواخر قرن نهم میلادی بپایان رسیده است. رجوع به آذر فرنبع و مزدیسنا، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی صص 18-26، ایران باستان ج 2 ص 1516، خرده اوستا، و یشتها ج 2 و فرهنگ ایران باستان شود.


دینکرد

دینکرد. [ک َ] (اِخ) رجوع به دینکرت شود.


فرخزات

فرخزات. [ف َرْ رُ] (اِخ) فرخزاد. نام پدر آذرفرنبغ مؤلف مجلدات دینکرت است. رجوع به خرده اوستا تألیف و تفسیر پورداود ص 35 شود.


امیت

امیت. [اُ] (اِخ) از ایرانیان زردشتی معاصر عباسیان بود. پسر وی آتورپات (آذرباد) که معاصر مأمون خلیفه ٔ عباسی بود کتاب معروف دینکرت را تألیف کرد. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 220).


حجیش

حجیش. [] (اِخ) حخیش. جخشمش، نام جد پنجم زرتشت، در نسخ مروج الذهب. این کلمه در تاریخ طبری بصورت «حخشنش » و در بندهشن و دینکرت بصورتهای «چیحنش موش » و «کاخش موش » دیده شده است. رجوع به مزدیسناو تأثیر آن در ادبیات فارسی جدول مقابل ص 69 شود.


شاپیگان

شاپیگان. (اِخ) (گنج) خزینه ای که بنا بروایت دینکرت گشتاسب یا دارا پسر دارا اوستا کتاب مقدس زرتشتیان را در دو نسخه بر یکصدوبیست هزار پوست گاو با مرکب طلا نویسانده یکی را در این گنج و دیگری را در خزینه ٔ استخر (دژنپشت) سپرد و چون اسکندر قصر شاهان را آتش زد، نسخه ٔ آخری را بسوخت و نسخه ٔ اولی را از گنج شاپیگان بیرون آورده امر کرد مطالبی از آن را که راجع به طب و نجوم بود به یونانی ترجمه کردند و سپس آن را هم بسوخت و اوستای زمان ساسانیان در قرون بعد از سینه ها جمع آوری شد. (ایران باستان چ مشیرالدوله ج 2 صص 1516- 1517) (مزدیسنا وتأثیر آن در ادبیات فارسی تألیف دکتر معین ص 4).


نسک

نسک. [ن ُ] (اِ) هر دفتر را نام باشد از دفاترپازند. (غیاث اللغات). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند منسوب به زردشت که هر قسم را نسک نام نهاده وهر نسک را به اسمی موسوم ساخته بدین تفصیل: اول ایتا، دوم اهو، سیم دیر، چهارم یوا، پنجم تار، ششم توش، هفتم ناد (که در علوم نجوم و هیأت است)، هشتم اشتاد، نهم جید، دهم هجا، یازدهم ونکهویش، دوازدهم وزدامنکهو، سیزدهم سیتنا، چهاردهم نام، پانزدهم انکهیش، شانزدهم مزدا، هفدهم خشرمچا، هجدهم اهرا، نوزدهم آیم، بیستم درکوبیو، بیست ویکم واستارم. اکنون چهارده نسک از این جمله تمام است و در میان مجوس یافت شود و هفت نسک ناتمام بوده که در جنگها و فتنه های ایران از میان رفته. (از انجمن آرا) (از آنندراج). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند که زردشت آن را منقسم کرده است و هر نسکی را یعنی هر قسمی را نامی نهاده. (برهان قاطع). محمد معین آرد: به این معنی لغهً به فتح اول است، در اوستا نَسْک َ به معنی کتاب و سفینه آمده و هر جا که این لغت به کار رفته از آن اجزای کتاب مقدس اراده گردیده است (از خرده اوستا ص 26)، اما در یسنا (های 19 بند 22) نسکه به معنی خود اوستا و دوره ٔ کامل آن (21 نسک) استعمال شده من باب اطلاق جزء به کل. (یسنا ج 1 ص 166). در پهلوی نَسْک (متن، کتاب) آمده. (تاوادیا ص 163). دینکرت در فصل های هشتم و نهم نویسد: اوستا دارای 21 نسک می باشدو در آن نام هر یک از این 21 بخش جداگانه آمده و خلاصه ٔ مندرجات آنها تشریح شده است. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین):
چه مایه زاهد و پرهیزگار صومعگی
که نسک خوان شد بر عشقش و ایارده گوی.
خسروانی.


اردی بهشت

اردی بهشت. [اَ /اُ ب ِ هَِ] (اِ) در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکب از دو جزء است: اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس. دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست و کلمه ٔ مرکب به معنی بهترین راستی است. مؤلف برهان آرد: معنی ترکیبی این لغت به معنی مانند بهشت باشد چه ارد به معنی شبیه و مانند آمده است و چون این ماه وسط فصل بهار است و نباتات در غایت نشو و نما و گلها و ریاحین تمام شکفته و هوا در نهایت اعتدال، بنابراین اردیبهشت خوانند (!). رجوع به شمس اللغات و جهانگیری و غیاث اللغات شود. و بیرونی در آثارالباقیه (ص 219) آرد: و معنی هذاالاسم الصدق ُ خیر و قیل بل هُو منتهی الخیر. || (اِخ) نام یکی از امشاسپندان در آئین ایرانیان باستان که در جهان مینوی نماینده ٔ پاکی و تقدس و قانون ایزدی اهورمزداست و در جهان خاکی نگهبانی آتش با اوست و نیز نگهبانی دومین ماه هر سال و سومین روز هر ماه بدو سپرده است. بقول بندهشن (فصل 27) گل مرزنگوش به او اختصاص دارد. ایزد آذر و ایزد سروش و ایزد بهرام از یاران اردی بهشت شمرده شده اند و ایندرا که بقول بندهش و دینکرت، دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ و رقیب او است. در گاتها اردیبهشت در میان امشاسپندان رتبه ٔ اول را دارا است ولی در دیگر بخشهای اوستا رتبه ٔ او پس از بهمن است. مؤلف برهان آرد: نام فرشته ای است که محافظت کوهها کند و تدبیر امور و مصالح ماه اردیبهشت تعلق بدو دارد... در این روز نیک است بمعبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و بجنگ و کارزار شدن - انتهی. و در شمس اللغات آمده است: فرشته ای که تدبیر کوهها و روز اردی بهشت بدومتعلق است و او رب ّالنهار [ظ: النار] است. و رجوع بجهانگیری شود. بیرونی در آثارالباقیه (ص 219) آرد: ( (اردیبهشت هو ملک النار و النور و هما یناسبانه و قد وکله اﷲ بذلک و بازاله العلل و الامراض بالأدویه والاغذیه و باظهار الصدق من الکذب و المحق من المبطل بالایمان التی ذکروا انّها بینه فی الابستا.)):
همه ساله اردی بهشت هژیر
نگهبان تو بر هُش و رای و ویر.
فردوسی.
همه ساله اردی بهشت هژیر
نگهبان تو باد و بهرام و تیر.
فردوسی.
چو سوزد تنش را به اردی بهشت
روانش بیابد خوشی در بهشت.
زرتشت بهرام.
|| (اِ) اسم ماهی است در تاریخ یزدجردی. (کشاف اصطلاحات الفنون). ماه دویم از سال شمسی. (جهانگیری) (برهان). و آن میانه ٔ فروردین ماه و خردادماه است. ماه دوم بهار.مدّت بودن آفتاب در برج ثور. (برهان). مدت ماندن آفتاب در برج ثور. (شمس اللغات). ثور: آفتاب اندرین ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانه ٔ بهار بود. (نوروزنامه). و آن مطابق است با ثور عربی و نیسان سریانی و افلیریوس (اوریل) اروپائی و جیهه ٔ هندی و دارای سی ویک روز است:
بدو گفت پیران که خرّم بهشت
کسی کو ببیند در اردیبهشت.
فردوسی.
ز اردی بهشت روزی ده رفته روز شنبد
قصه فکند زنا باده بدست موبد.
اُشنانی جویباری.
تا چو برآید نبات و تیره شود ابر
در مه اردیبهشت و درمه بهمن.
فرخی.
در آن بزم آراسته چون بهشت
گل افشان تر از ماه اردی بهشت.
نظامی.
اوّل اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لاَّلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان.
سعدی.
هزار سال جلالی بقای عمر تو باد
شهور آن همه اردیبهشت و فروردین.
سعدی.
چمن حکایت اردیبهشت میگوید
نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت.
حافظ.
|| روز سیم از هر ماه شمسی. (برهان) (غیاث). سوم روز ماه. (مؤید الفضلاء بنقل از زفان گویا).بیرونی در فهرست روزهای ایرانی روز سوم را اردی بهشت و در سغدی ارداخوشت و در خوارزمی اردوشت یاد کرده است. زرتشتیان ایران نیز آنرا اردیبهشت گویند:
اردیبهشت روز است ای ماه دلستان
امروز چون بهشت برین است بوستان.
مسعودسعد.
محسن فیض در رساله ٔ نوروز و سی روز ماه پارسیان بنقل روایت معلی بن خنیس از امام جعفر صادق (ع) آرد: ( (سیوم [روز] اردیبهشت، و این فرشته ای است موکل بر بیماری و شفاء. فارسیان میگویند روزی سنگین است و ما میگوئیم روزی است بد که نحوست آن مستمر است. پرهیز کنید در آن روز از جمیع حاجتها و کارها و داخل مجلس سلطان مشوید و خرید و فروخت و تزویج مکنید و حاجت مخواهید و کسی را تکلیف قضای حاجت خود مکنید و در آن روز خود را حفظ کنید و از اعمال سلطان پرهیز نمائید و تصدق کنید بقدر امکان. بدرستی که هرکس در این روز بیمار شود بیم هلاک هست. این روزیست که بیرون کرد خدای تعالی آدم و حوا را از بهشت و لباس بهشت از ایشان کنده شد. هرکس در این روز سفر کند قطاع الطریق به او برمیخورد البته)). || آتش. نار. (جهانگیری) (برهان) (شعوری):
بسوزد تنش را به اردی بهشت
روانش نیابدخوشی در بهشت.
زرتشت بهرام.
مؤلف شمس اللغات پس از نقل بیت فوق گوید: اما به معنی فرشته ٔ موکل نار نیز به اندک تکلف راست می آید - انتهی. چنانکه گفته شد در جهان خاکی نگهبانی آتش به اردیبهشت سپرده است. رجوع بمجله ٔ مهر سال هفتم شماره ٔ 3 ( (نامهای دوازده ماه)) بقلم پورداود و روزشماری در ایران باستان تألیف دکتر معین (انتشارات انجمن ایرانشناسی شماره ٔ 4) و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2683 و 2684 و خرده اوستا تألیف پورداود ص 209 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

دینکرت

کارهای دینی


اعمال دینی

دینکرت

فرهنگ عمید

دینکرت

کارهای دینی، مجموعهای از اطلاعات راجع به قواعد و اصول و آداب‌و‌رسوم و روایات و ادبیات کیش مزداپرستی به زبان پهلوی که تٲلیف آن در قرن نهم میلادی توسط آرتور فرنبگ (آذرفرنبغ) آغاز شد و در اواخر همان قرن توسط دیگران به پایان رسید،

حل جدول

دینکرت

کتاب آیینى مزداپرستان


کتاب آیینى مزداپرستان

دینکرت

فرهنگ فارسی آزاد

دینکرت-دینکرد

دِینکرت-دینکرد، از کتب مهمّه زردشتیان می باشد که موبِد مشهور آذر فربنغ در قرن 9 میلادی بزبان پهلوی در آداب و رسوم و تاریخ و ادبیات زردشتی تألیف نموده است

نام های ایرانی

فرخ زات

پسرانه، صورت دیگری از فرخزاد، نام پدر آذرفرنبغ مؤلف دینکرت

معادل ابجد

دینکرت

684

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری