معادل ابجد
دیر در معادل ابجد
دیر
- 214
حل جدول
دیر در حل جدول
- معبد راهب
- مقابل زود
- صومعه
- عبادتگاه راهب
- صومعه، مقابل زود، معبد راهب
فرهنگ معین
دیر در فرهنگ معین
- (دَ یا دِ) [معر. ] (اِ. ) صومعه، محل عبادت راهبان مسیحی. ، ~ خراب آباد کنایه از: دنیا، جهان مادی. ، ~ مغان معبد زردشتیان. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
دیر در لغت نامه دهخدا
- دیر. (ق) مدت متمادی. در برابر زود. (از برهان). مدتی بسیار پس از وقت موعود یا وقت معتاد. پس از زمانی که سزاوار بود. زمانی طویل. مقابل زود. مقابل زمانی کوتاه. مدتی دراز. بسیار زمان. دیر زمانی. مدتی مدید و طویل و طولانی. (یادداشت مؤلف). و با مصادری از این قبیل ترکیب شود: دیر آمدن. دیر آوردن. دیرپائیدن. دیر جنبیدن. دیر جوشیدن. دیرخاستن. دیر خفتن. دیر دادن. دیر رفتن. دیر زادن. دیر زیستن. دیر شدن. دیر کردن. توضیح بیشتر ...
- دیر. [دَ / دِ] (ع اِ) خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد و هر گاه در شهر بنا گردید آن را کنیسه (کلیسا) یا بیعه گویند و بعضی میان این دو فرق گذارند که کنیسه از آن یهود است و بیعه متعلق به نصاری است. جوهری گوید ریشه ٔ دیر [نصاری] از کلمه ٔ داراست و جمع آن أدیار و خداوند دیر را دیرانی گویند و ابومنصور گفته است که دیرانی و دیار خداوند دیر و ساکن آن و آباد کننده ٔ آن است گویند دار، دیار، دور. توضیح بیشتر ...
- دیر. [دَ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای نه گانه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر محدود از شمال به ارتفاعات شنبه و از باختر به دهستان بردخو و از خاور به دهستان ثلاث و ارتفاعات ریز و از جنوب به خلیج فارس. این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع است از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و نفوس آن در حدود 5200 تن وقراء مهم آن عبارت است از: آبدان، بردستان، سرمستان، لمپه دان، گله زنی، راهدار، همبرک. مرکز دهستان قصبه و بندر دیر است. توضیح بیشتر ...
- دیر. [دَ] (اِخ) نام محلی است در بصره که آن را نهرالدین گویند و آن قریه ٔ بزرگی است. (از تاج العروس). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
دیر در فرهنگ عمید
-
جایی که راهبان در آن اقامت کنند و به گوشهگیری و عبادت بپردازند، صومعه،
* دیر مغان: [قدیمی]
آتشکده، عبادتگاه زردشتیان،
(تصوف) مجلس عرفا و اولیا،. توضیح بیشتر ...
-
[مقابلِ زود] پس از زمان مناسب،
(قید) با درنگ، به آهستگی،
(قید) [قدیمی] بهمدت طولانی: زمین را ببوسید زال دلیر / سخن گفت با او پدر نیز دیر (فردوسی: ۱/۲۲۷)،
[قدیمی] در آیندۀ دور،
* دیر کردن: (مصدر لازم) درنگ کردن، تٲخیر کردن،
* دیر ماندن: (مصدر لازم) [قدیمی]
بسیار عمر کردن،
پیر شدن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
دیر در فارسی به انگلیسی
- Abbey, Behindhand, Belated, Belatedly, Cloister, Convent, Late, Slow, Monastery, Nunnery, Overdue, Priory, Tardily, Tardy, Temple. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
دیر در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
دیر در فارسی به عربی
- بطیی، دیر، لمده طویله، متاخرا
عربی به فارسی
دیر در عربی به فارسی
- دیر , صومعه , خانقاه , کلیسا , نام کلیسای وست مینستر () , راهرو سرپوشیده , اطاق یا سلول راهبان وتارکان دنیا , ایوان , گوشه نشینی کردن , درصومعه گذاشتن , مجمع , خانقاه راهبان , رهبانگاه. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
دیر در فرهنگ فارسی هوشیار
- مدتی بسیار پس از وقت موعود، مدت متمادی
فرهنگ فارسی آزاد
دیر در فرهنگ فارسی آزاد
- دَیر، صومعه-محل اقامت راهبان (جمع: اَدیار- اَدیِرَه، دُیُورَه). توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
دیر در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
دیر در فارسی به آلمانی
- Abtei, Spät, Verspätet, Kloster, Lang, Lange, Länge, Sehnen, Weit. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید