معنی دیدنی
لغت نامه دهخدا
دیدنی. [دی دَ] (ص لیاقت) درخور دیدن. که لازم است دیدن آن. بسی درخور دیدن. (یادداشت مؤلف).قابل رؤیت. مرئی:... و چون مهلت برسید و وقت فراز آمد هر آینه دیدنی باشد. (کلیله و دمنه).
دیدنی شد همه نوری به ظلم درشکنید
چاشنی همه صافی به کدر بازدهید.
خاقانی.
رؤیت حق ببر معتزلی
دیدنی نیست ببین انکارش.
خاقانی.
مطلق از آنجا که پسندیدنی است
دید خدا را و خدا دیدنی است.
نظامی.
چنان بیند آن دیدنی را که هست
به دست آرد آن را که باید بدست.
نظامی.
|| (حامص) در تداول بجای دیدن به کار رود و به معنی ملاقات و زیارت و دیدار دوستان و کسان. (یادداشت مؤلف). بدیدنی رفتن.
دیدنی کردن
دیدنی کردن. [دی دَ ک َ دَ] (مص مرکب) دیدن کردن. بازدید. دید و وادید. دیدن. (از آنندراج):
بشب جمعه کنم دیدنی دختر رز
زآنکه میخانه نشین در شب آدینه بود.
اختر یزدی.
فارسی به انگلیسی
Picturesque, Spectacular, Visible
فرهنگ عمید
سزاوار دیدن، لایق نگریستن، قابل دیدن،
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) قابل دیدن مرئی.
حل جدول
تماشایی
اثر دیدنی فارس
باغ ارم
اثر دیدنی پلدختر
غار کوگان
اثر دیدنی ممسنی
بوان
اثر دیدنی نیویورک
مجسمه آزادی
غار دیدنی دیواندره
کرفتو
اثر دیدنی هرمزگان
شهر سیبه
اثر دیدنی تبریز
ایل گلی
فارسی به عربی
شخص متصل
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
78