معنی دکمه

دکمه
معادل ابجد

دکمه در معادل ابجد

دکمه
  • 69
حل جدول

دکمه در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

دکمه در مترادف و متضاد زبان فارسی

لغت نامه دهخدا

دکمه در لغت نامه دهخدا

  • دکمه. [دُ م َ /م ِ] (اِ) تکمه. دگمه. (فرهنگ فارسی معین). گوی سینه و گوی گریبان و سردست و امثال آن. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی). رجوع به تکمه و دگمه شود:
    فنک زگوشه ٔ میدان حبر روی نمود
    کمند و گرز وی از دکمه های ماده و نر.
    نظام قاری (دیوان ص 18).
    ز دکمه های گریبان گلوله ٔ تشویش
    به حرب موبنه انداخت چون تگرگ و مطر.
    نظام قاری (دیوان ص 19).
    گریبان و اطلس بدرها و دکمه
    منور بسان سپهر از کواکب.
    نظام قاری (دیوان ص 27).
    بود چکمه از دکمه ٔ پا درازش
    به کف گرز و همچون گرازان مضارب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

دکمه در فرهنگ عمید

فارسی به انگلیسی

دکمه در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

دکمه در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

دکمه در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به ایتالیایی

دکمه در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

دکمه در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه