معنی دژها
فرهنگ واژههای فارسی سره
دژها
کلمات بیگانه به فارسی
دژها
فرهنگ فارسی هوشیار
دژها، حصارها
حصون
قلعه ها، دژها مرد پرهیزگار مرد پرهیزگار
بروج
(تک: برج) دژها کوشک ها، آبام ها اختران (اسم) جمع برج
قلاع
(تک: قلعه) از ریشه ی پارسی کلات ها برفک ازبیماری ها، خاک کلنبه (قلنبه)، گل تراشه دورغگو، چفته زن، پاسبان، مرده دزد، دندان کش (اسم) جمع قلعه دژها: یمین - الدوله. . . بسیاری دیگر بقلاع بازداشت.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
قِلاع، قُلُوع، قلعه ها، دژها (مفرد: قَلعَه)،
فرهنگ معین
(حُ) [ع.] (اِ.) جِ حصن، دژها، پناهگاه ها.
لغت نامه دهخدا
آطام. (ع اِ) ج ِ اُطُم. دژها. حصارها. حصون. خانه ها از سنگ.
دژکوب
دژکوب. [دِ] (نف مرکب) کوبنده ٔ دژ. آنکه یا آنچه دژ را بکوبد و ویران کند. || (اِ مرکب) آلتی که برای خراب کردن دژها درجنگ بکار میرفته است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تنان
تنان. [ت َ] (اِ) ج ِ تن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
چو لشکر بیامد ز دشت نبرد
تنان پر ز خون و سران پر ز گرد.
فردوسی.
فراوان تنان زینهاری شدند
فراوان به دژها حصاری شدند.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تن شود.
معادل ابجد
1010