معنی دچار شدن

لغت نامه دهخدا

دچار شدن

دچار شدن. [دُ ش ُ دَ] (مص مرکب) تلاقی. ملاقی شدن. برخوردن. بهم رسیدن. تصادم. ناگهان بهم رسیدن. برخوردن به ناموافقی یا امر ناملایمی: تیاس موضعی است و در آن موضع لشکر بنوعمرو با لشکر بنوسعد دچار شد و غالب آمد. (منتهی الارب):
گر شود مرد ره به چاه دچار
به که گردد به قرض خواه چار.
مکتبی.
|| مبتلا شدن. گرفتار گشتن. مبتلی گشتن. ابتلاء: تفضیح: دچار فضیحت شدن.


دچار گشتن

دچار گشتن. [دُ گ َ ت َ] (مص مرکب) دچار شدن. دچار گردیدن. رجوع به دچار شدن شود.


دچار آمدن

دچار آمدن. [دُ م َ دَ] (مص مرکب) دچار شدن. دچار گشتن. رجوع به دچار شدن شود.

فارسی به انگلیسی

دچار شدن‌

Curse, Involve, Seize

فرهنگ فارسی هوشیار

دچار شدن

ناگهان بهم رسیدن

حل جدول

فرهنگ عمید

دچار

گرفتار، مبتلا،
* دچار شدن: (مصدر لازم)
گرفتار شدن، مبتلا گشتن،
به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن،
[قدیمی] به شخص ناموافق برخورد کردن،

گویش مازندرانی

دچار

دچار مبتلا


دچار بویین

دچار شدن مبتلا شدن


دچار بین

دچار شدن

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

دچار هیجان شدن

شتاب آمدن به مغز


دچار بیماری شدن

ابتلا

مبتلا

معادل ابجد

دچار شدن

562

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری