معنی دورکردن

دورکردن
معادل ابجد

دورکردن در معادل ابجد

دورکردن
  • 484
حل جدول

دورکردن در حل جدول

لغت نامه دهخدا

دورکردن در لغت نامه دهخدا

  • دورکردن. [دَ / دُو ک َ دَ] (مص مرکب) احاطه کردن و محاصره کردن. چیزی یا کسی را جمعی در میان گرفتن. (از ناظم الاطباء). حلقه وار گرد کسی یا چیزی برآمدن. گرد آمدن جمعی پیرامون کسی و بیشتر برای واداشتن او به کاری یا قبولانیدن عقیدتی. (یادداشت مؤلف). || پیرامون چیزی گردیدن. (ناظم الاطباء). چرخیدن. گردیدن.
    - دورکردن سر، گردیدن سر. (آنندراج). دوار گرفتن. به مرض دوار مبتلا شدن:
    آسمان کیست که خواهد به کسی جور کند
    آن قدر هرزه نگردد که سرش دور کند. توضیح بیشتر ...
فارسی به عربی

دورکردن در فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

دورکردن در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید