معنی دها

دها
معادل ابجد

دها در معادل ابجد

دها
  • 10
حل جدول

دها در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

دها در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • زرنگی، زیرکی، فطنت، هوشمندی،

    (متضاد) کانایی
لغت نامه دهخدا

دها در لغت نامه دهخدا

  • دها. [دَ] (ع اِمص) دهاء. زیرکی و جودت فکر. (غیاث) (آنندراج). خرد. عقل. نهیه. درایت. زیرکی. هوشیاری. هوشمندی. جودت رأی. (یادداشت مؤلف):
    مدبری که سنگ منجنیق را
    بدارد اندر این هوا دهای او.
    منوچهری.
    سماحت تو مثل گشته چون سخای عرب
    کفایت تو سمر گشته چون دهای عجم.
    مسعودسعد.
    ای جهانی که دو حال تو ز مهر است و ز کین
    وی سپهری که دو قطب تو ز حزم وزدهاست.
    مسعودسعد.
    ور چو تو مرد هیچ دولت را
    نیز در دانش و دها باشد.
    مسعودسعد. توضیح بیشتر ...
  • دها. [دَ] (هندی، اِ) به فارسی هندی ده روز اول محرم. (ناظم الاطباء). || شبیه قبر حسنین علیهما السلام و یا شبیه بنایی که شامل قبور شهدای کربلا می باشد و در ده روز اول محرم آن شبیه را به اطراف حرکت دهند و در روز دهم که روز عاشورا بود اگر آن شبیه دارای اشیاء نفیسه نباشد آن را دفن کنند و در بعضی جاها به آب اندازند و اگر دارای اشیاء نفیسه و گرانبها بود آنها را یا در تکیه ها گذارند و یا به کربلای معلا حمل کنند. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

دها در فرهنگ عمید

  • جودت رٲی، زیرکی و کاردانی، تیزهوشی، هوشمندی،
نام های ایرانی

دها در نام های ایرانی

  • پسرانه، زیرکی، هوشمندی
فرهنگ فارسی هوشیار

دها در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ (مصدر) بزیرکی تصرف کردن، (اسم) زیرکی هوشمندی جودت رای.
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید