معنی دنگال

لغت نامه دهخدا

دنگال

دنگال. [دَ] (ص نسبی) (از: دنگ، آلت برنج کوبی + َال، پسوند نسبت) اسب درازگردن بی اندام. (آنندراج). || سخت فراخ و بزرگ: اتاقی دنگال، خانه ٔ سخت فراخ. اتاقی بغایت فراخ و بزرگ با سقفی بلند. (یادداشت مؤلف).


دنگالی

دنگالی. [دَ] (حامص مرکب) صفت دنگال: اتاقهای به آن دنگالی همه خالی افتاده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به دنگال شود.

فرهنگ معین

دنگال

(دَ) (ص.) وسیع، جادار.

حل جدول

دنگال

پهناور و بسیار بزرگ.

بزرگ و وسیع

بزرگ و وسیع، پهناور، بسیار بزرگ


بسیار وسیع عامیانه

دنگال


وسیع عامیانه

دنگال


پهناور و بسیار بزرگ.

دنگال


بزرگ و وسیع

دنگال

معادل ابجد

دنگال

105

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری