معنی دنن

لغت نامه دهخدا

دنن

دنن. [دَ ن َ] (ع اِمص) کوژپشتی. || پستی و فرورفتگی سینه و گردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

دنن. [دِ ن َ] (اِخ) شهری با 27449 تن سکنه در شمال فرانسه دارای معادن زغال سنگ وآهنکاری. آنجا میدان پیروزی (1721 م.). فرانسه در جنگ جانشینی اسپانیا است. (از دایرهالمعارف فارسی).

فرهنگ معین

دنن

(دَ نَ) (مص ل.) گوژپشت شدن، خمیده شدن.

فرهنگ فارسی هوشیار

دنن

خمیده پشت شدن

حل جدول

دنن

گوژپشت

گوژ پشت


ادن ، دنن ، احدب

گوژپشت


گوژپشت

دنن

ادن، دنن، احدب


گوژ پشت

دنن


گوژ پشتی

حدبه،دنن

گویش مازندرانی

دنن کشون

مراسم سوردهی در زمان دندان در آوردن کودک


دنن بکنسن

کندن دندان


دنن چغره

فشردن دندان ها از سر خشم و عصبانیت، گاز گرفتن، آروازه


بی دنن شال

آدم طماع و حریص، کسی که دندانش ریخته باشد

معادل ابجد

دنن

104

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری