معنی دل کسی را آب کردن
حل جدول
مثل کسی را در اشتیاق گذاشتن
دل آب کردن
کنایه از در انتظار گذاشتن، بی طاقت کردن
کنایه از در انتظار گذاشتن، بیطاقت کردن
دل دل کردن
تردید داشتن، مردد بودن
فارسی به انگلیسی
Tantalize
لغت نامه دهخدا
دل دل کردن. [دِ دِ ک َ دَ] (مص مرکب) مردد ماندن. تردید. دودلی. مردد بودن. دودل بودن. (یادداشت مرحوم دهخدا). تردید داشتن. دودلی و بی تصمیمی. مردد بودن در اقدام به کاری یا دست بازداشتن از آن. (فرهنگ لغات عامیانه). دلادل کردن. (فرهنگ عوام). || بی قراری کردن. (غیاث). اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج):
کی به دست سنبل فردوس دل خواهیم داد
تا که در سودای زلف یار دل دل می کنم.
صائب (از آنندراج).
- دل و دل کردن، اضطراب و بی قراری کردن. (آنندراج).
- || اظهار بی قراری کردن با گفتن لفظ «دل و دل »:
دنبال چشم او دل و دل کرده می روم
وز گریه راه را همه گل کرده می روم.
سنجرکاشی (از آنندراج).
آب کردن
آب کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن. || مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا.
- دل کسی را آب کردن، او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن.
خون به دل کسی...
خون به دل کسی ریختن. [ب ِ دِ ل ِ ک َ ت َ] (مص مرکب) کسی را در تب و رنج گذاردن. خون بدل کسی کردن.
دل ودل کردن
دل ودل کردن. [دِ ل ُ دِ ک َ دَ] (مص مرکب) دل دل کردن. رجوع به دل دل کردن در ردیف خود شود.
فارسی به آلمانی
Schwanken, Schwankern
دل کسی رابردن
Bann (m), Buchstabieren, Richtig schreiben, Zauber (m)
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) دل خوش کردن بر کسی از او خوشنود شدن.
دل دل کردن
مردد ماندن، تردید داشتن، بی تصمیمی
گویش مازندرانی
نی، نی ای که داخل آب روید، کنابه از:افراد لاغر
فارسی به ترکی
canı istemek
فارسی به عربی
نوبه
معادل ابجد
602