معنی دلزده
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیزار، بیمیل، دلسرد، مایوس، وازده،
(متضاد) راغب، مایل
وازده
دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده، مردود، مطرود، منفور،
(متضاد) امیدوار
مشمئز کردن
بیزار ساختن، متنفر کردن، دلزده کردن،
(متضاد) شایق کردن
متنفر
بیزار، دلزده، رمیده، فراری، گریزان، مشمئز، منزجر، نفور،
(متضاد) راغب، شایق
ناامید
آیسمحروم، دلزده، دلسرد، مایوس، محروم، نومید، وازده،
(متضاد) امیدوار متوقع منتظر
زده
خورده، ضربتدیده، مصدوم، مضروب، بیرغبت، بیمیل، دلزده، متنفر، منزجر، وازده، بیدخورده، بریده
واخورده
حیران، سرگشته، متحیر، هاجوواج، دلزده، سرخورده، مایوس، نومید، شکستخورده، مغلوب،
(متضاد) امیدوار
بیزار
بری، بیمیل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، نفور، وازده،
(متضاد) راغب، علاقهمند، مایل
سیر شدن
بیزار شدن، نفرتزده شدن، بیمیل شدن، بیرغبت گشتن، ملول گشتن، متنفر شدن، دلزده شدن،
(متضاد) راغبگشتن، مشتاق شدن، خسته شدن، دستکشیدن، رها کردن، گریزان شدن، اشباع شدن،
(متضاد) گرسنه ماندن، گرسنه شدن، بینیاز گشتن، مستغنی شدن
فارسی به انگلیسی
Jaded, Sick
حل جدول
فرهنگ معین
(~. دَ) (مص ل.) (عا.) دلزده شدن، ناامید شدن.
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
50